زینت افزای بساط نشاتین
سرور و سر خیل مخموران حسین

 

شعر عمان سامانی برای امام حسین علیه السلام:

پرده ای کاندر برابر داشتند
وقت آمد پرده را برداشتند

ساقی ای با ساغری چون آفتاب
آمد و عشق اندر آن ساغر شراب

پس ندا داد او نه پنهان برملا
کالصلا ای باده خواران الصلا

همچو این می خوشگوار و صاف نیست
ترک این می گفتن از انصاف نیست

حبذا زین می که هرکس مست اوست
خلقت اشیا مقام پست اوست

هرکه این می خورد، جهل از کف بهشت
گام اول پای کوبد در بهشت

جمله ذرات از جا خواستند
ساغر می را ز ساقی خواستند

بار دیگر آمد از ساقی صدا
طالب آن جام را برزد ندا

ای که از جان طالب این باده ای
بهر آشامیدنش آماده ای

گرچه این می را دو صد مستی بود
نیست را سرمایه هستی بود

از خمار آن حذر کن کین خمار
از سر مستان برون آرد دمار

درد و رنج و غصه را آماده شو
بعد از آن آماده این باده شو

این نه جام عشرت این جام ولاست
درد او درد است و صاف او بلاست

بر هوای او نفس هرکس کشید
یکقدم نارفته پا واپس کشید

سر کشید اول به دعوی آسمان
کاین سعادت را به خود بردی گمان

ذره ای شد زآن سعادت کامیاب
زآن بتابید از ضمیرش آفتاب

جرعه ای هم ریخت زآن ساغر به خاک
زآن سبب شد مدفن تنهای پاک

تر شد آن یک را لب این یک را گلو
وز گلوی کس نرفت این می فرو

فرقه ای دیگر به بو قانع شدند
فرقه ای از خوردنش مانع شدند

بود آن می در تغیر در خروش
در دل ساغر چو می در خم به جوش

چون موافق با لب همدم نشد
اینهمه خوردند اصلا کم نشد

باز ساقی برکشید از دل خروش
گفت ای صافی دلان درد نوش

مرد خواهم همتی عالی کند
ساغر ما را زمی خالی کند

انبیا و اولیا را با نیاز
شد به ساغر، گردن خواهش دراز

جمله را دل در طلب چون خم به جوش
لیکن آن سر خیل مخموران خموش

سر به بالا یکسر از برنا و پیر
لیکن آن منظور ساقی سر به زیر

هریک از جان همتی بگماشتند
جرعه ای از آن قدح برداشتند

باز بود آن جام عشق ذوالجلال
همچنان در دست ساقی مالمال

جام بر کف، منتظر ساقی هنوز
الله الله غیرت آمد غیر سوز

باز ساقی گفت تا چند انتظار
ای حریف لاابالی سر برآر

ای قدح پیمای درآ ، هویی بزن
گوی چوگانم سرت، گویی بزن

چون به موقع ساقیش درخواست کرد
پیر میخواران زجا، قد راست کرد

زینت افزای بساط نشاتین
سرور و سر خیل مخموران حسین

گفت آنکس را که میجویی منم
باده خواری را که میگویی منم

شرطهایش را یکایک گوش کرد
ساغر می را تمامی نوش کرد

باز گفت از این شراب خوشگوار
دیگرت گر هست یک ساغر بیار

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=2689

3 Comments

  1. slm
    yeki az yeki behtar
    hamashuno mikhunam ostad

  1. شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین (ع) روی دل با کاروان کربلا دارد حسین (ع)
    از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
    میبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
    پیش روراه دیار نیستی کافیش نیست اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
    بسکه محملها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی‌داند عروسی یا عزا دارد حسین
    رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا بجائی که کفن از بوریا دارد حسین
    بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب ورنه این بی‌حرمتیها کی روا دارد حسین
    سروران،‌پروانگان شمع رخسارش ولی چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
    سر به تاج زین نهاده راه‌پیمای عراق می‌نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
    او وفای عهد را با سر کند سودا ولی خون به دل از کوفیان بی‌وفا دارد حسین
    دشمنانش بی‌امان و دوستانش بی‌وفا با کدامین سر کند مشکل دو تا دارد حسین
    سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین
    آب خود با دشمنان تشنه قسمت می‌کند عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
    دشمنش هم آب می‌بندد به روی اهل بیت داوری بین با چه قومی بی‌حیا دارد حسین
    بعدازاینش صحنه‌هاو پرده‌هااشکست وخون دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
    سازعشق است وبه دل هرزخم پیکان زخمه‌ئی گوش کن عالم پراز شور و نواداردحسین
    دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
    شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم بلب دیدم دعا دارد حسین
    اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار کاندرین گوشه عزایی بی‌ریا داردحسین

  1. eradatmand

    قیامت بی حسین غوغا ندارد”شفاعت بی حسین معنا ندارد”

    حسینی باش که در محشر نگویند”چرا پرونده ات امضاء ندارد

    التماس دعا برای شفا بیماران ورفع مشکلات و آمرزش رفتگان

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند