حیران شدگان تو به خورشید قیامت
آسودگی سایهٔ دیوار فروشند
ما معتکف گوشه تنهایی خویشیم
آن کعبه روانند که رفتار فروشند
با آن که یقین است که در گلشن فردوس
صد گل به تهی دستی هر خار فروشند
زین دست تهی در غلط افتم که مبادا
قفل در و خار سر دیوار فروشند
عرفى شیرازى
“آسودگی سایهٔ دیوار”
خوبان که به هم گرمی بازار فروشند
با هم بنشینند و خریدار فروشندما نامه و قاصد نشناسیم و نبینیم
ارباب نظر دیده به دیدار فروشندحیران شدگان تو به خورشید قیامت
آسودگی سایهٔ دیوار فروشندما معتکف گوشه تنهایی خویشیم
آن کعبه روانند که رفتار فروشندروشن مکن ای مه شب دیجور که عشاق
اندوه دل خود به شب تار فروشندمسکین نفس ما که تذروان چمن گرد
پرواز به مرغان گرفتار فروشندبا آن که یقین است که در گلشن فردوس
صد گل به تهی دستی هر خار فروشندزین دست تهی در غلط افتم که مبادا
قفل در و خار سر دیوار فروشند“عرفی” تو گهر جمع کن امروز که این جنس
بسیار خرند آخر و بسیار فروشند
بدون دیدگاه