“سال ها بود که دل ظلمت ظلمش پیمود”
علامه شیخ عبدالحسین فاضل گروسی متخلص به “بیحال ”
یار سودا زده ام گاه تمنا می کرد
که بسوزیم ز سوداش دعا ها می کردآنکه در دل هوس سوزش ما را می خواست
گاه می آمد و با ساز تماشا می کرددلم از جور و جفا خانه ی زنبور شده است
بس که با ناوک مژگان ، تماشا می کردسال ها بود که دل ظلمت ظلمش پیمود
خال اسکندر وی خلق چو دارا می کردتا که آن کلک قضا طاق دو ابرویش کند
طاق کسری به شکست آمد و کسری می کردشانه بر زلف مزن لانه ی دلهاست ولی
همچو زنبور در او خیل دلان جا می کردگشته بیمار از آن نرگش مستت بیحال
نه زدر راند مرا و نه مداوا می کرد .
بدون دیدگاه