هر که آشفته دل و سوخته جان همچو منست
نکند میل چمن ور همه عالم چمن است

نه هر آشفته بود شیفته روی نگار
نه پریشانیش از زلف شکن در شکن است

اشعار آیت الله غروی اصفهانی - آیت الله کمپانیآیت الله محمد حسین غروى اصفهانى » دیوان کمپانی » گزیده اشعار

“در سوگ امام حسن مجتبی علیه السلام”

هر که آشفته دل و سوخته جان همچو منست
نکند میل چمن ور همه عالم چمن است

هر غم از دل بتماشاى گلستان نرود
عالم اندر نظر غمزده بیت الحزن است

نه هر آشفته بود شیفته روی نگار
نه پریشانیش از زلف شکن در شکن است

گوش جان ناله قمرى صفتى میطلبد
نه پى زمزمه بلبل شیرین سخن است

من نجویم لب جو کاب من آتش صفت است
سبزه روى نکو خضرت وجه حسن است

جز حسن قطب زمن مرکز پرگار محن
کس ندیده که بانواع محن ممتحن است

نقطه دائره و خطه تسلیم و رضا
نوح طوفان بلا یوسف مصر محن است

راستى فلک و فلک همچو حبابیست بر آب
که شبى حلم وى آنجاى که لنگر فکن است

به که نالم که سلیمان جهان خانه نشین
خاتم مملکت دین بکف اهرمن است

شده از سوده الماس ، زمرد لعلش
سبز پوش از اثر زهر گل یاسمن است

آنکه چو ن روح بسیط است در این جسم محیط
زهرکین در تن او همچو روان در بدن است

شاهد لم یزلى شمع شبستان وجود
پاره هاى جگر و خون دلش در لگن است

ناوک خصم بر او از اثر دست و زبان
بر دل و بر بدن و بر جگر و بر کفن است

کعبه بتخانه و صاحب حرم از وى محروم
جاى سلطان هما مسکن زاغ وزغن است

“نه هر آشفته بود شیفته روى نگار” - شعر شهادت امام حسن مجتبی

نه هر آشفته بود شیفته روى نگار
نه پریشانیش از زلف شکن در شکن است

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=8116

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند