آیت الله نخودکی اصفهانی

هفتمین مجلس :

بسم الله الرحمن الرحیم
“و اذاخاطبهم الجاهلون قالوا سلاما”.

زمانى که حضرت حق جل و على، بدیع فطرت خود “حضرت آدم “علیه السلام را خلق کرد، این کلمه مبارکه خود یعنى اسم “سلام” را در میان اولاد او به ودیعه نهاد تا براى هر کس در جمیع امورش در معاملات و داد و ستد و رفت وآمد و معاشرت با یکدیگر؛ امان باشد.
نیز به وسیله این اسم مبارک جنبه هاى باطنى خود، از قبیل عقل و قلب و نفس ،
و جنبه هاى ظاهرى ، و خارجى خویش از قبیل زبان و دست و پا و چشم و سایر اعضاء را سالم بدارد.
درکتاب “تحفه الاخوان” که نزد سید هاشم بحرانى “صاحب تفسیر برهان” بوده است
حدیث طویلى آمده است که حاصل آن این است که:
خداى تعالى وقتى که حضرت آدم را خلق کرد و او را گرامى داشت و اسماء مسمیات را به او تعلیم فرمود و او را مسجود ملائک گردانید، منبری نصب شد وملائکه آدم علیه السلام را بر دوش کشیده و بر فراز آن قرار دادند.
حضرت آدم درحالیکه چوبى به دست داشت ؛ ملائک را مورد خطاب قرار داده و اولین سخنش این بود:
“السلام علیکم یا ملائکه ربى و رحمه الله و برکاته”
و ملائکه پاسخ دادند:
“و علیک السلام و رحمه الله وبرکاته”
ظاهرا: این حدیث در ذیل آیه
“و علم آدم الاسماء کلها” در تفسیر برهان ، و احتمالا در جلد ششم بحارالانوار آمده است.
بارى از این حدیث شریف معلوم مى شود که سلام منحصر به این امت نبوده بلکه از زمان آدم الى پیغمبر خاتم چنانکه از آیاتى چند از قرآن مى توان استفاده کرد، این تحیت در میان تمام امم رایج بوده است .
نهایت آنکه هر امتى و قومى این معنى را به لسان خود، اظهار مى داشته است .
بیش از این گفتیم که اول باید خود را سالم کرد، و سپس بر اساس قاعده
“الا قرب فالاقرب” به دیگران پرداخت.
وتو تا داخل را سالم ندارى امید سلامت از دیگران نداشته باش .
و اول درجه سلامت و سالم و مسلم بودن آن است که مردم از شر تو در امان و سلامت باشند.
روایت شده است :
“المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه” یعنى : مسلمان کسى است که مسلمانان از دست و زبان او در سلامت باشند.
و اول درجه ظلم ، ظلم به نفس و ستم به خویشتن است .
ظلم داراى انواع واقسام مختلفى است ، که یکى از آن ها عدم ایفاى حقوق مؤ منین است.
در خبر معلى بن خنیس وارد شده است که هر مؤ من را بر مؤ من دیگر هفت حق است و در بعضى از اخبار تا ، سى و حتى صد حق هم ذکر شده ست و در صورتى که انسان این حقوق را به جاى نیاورد ظالم خواهد بود. همسایه و زن و فرزند و خادم و نوکر و اجیر هرکدام داراى حقوقى مى باشند که شارع مقدس حدود آنرا معین فرموده است و اگر نسبت به آن حدود تعدى شود به آن ظلم شده است :
مثلا اگر همسرت را در خانه بیش از حد ضرورت اجبار نمائى ، به او ظلم کرده اى .
از موارد ظلم یکى آنکه وقت دیگران را به سخنان لغو و بى فایده ضایع و تباه سازند، که در حقیقت ، اتلاف عمر اشخاص که بزرگترین سرمایه ایشان است ظلمى بزرگ نسبت به آنها است .
همچنین حضور در مجلسى که در آن از برادر مؤ منى غیبت مى کنند، ظلم به آن برادر است؛باید که در صورت قدرت از حیثیت او دفاع کرد و در غیر این صورت آن محفل را ترک نمود.
یکى از شدیدترین اسباب اضلال که شیاطین انس وجن فراهم آورده اند، غرور است . بسیار دیده شده است که اشخاصى با انجام عبادتى اندک و یا زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام و گریه بر آن حضرت دچار غرور شده و ابدا: ملتفت شرایط و موانع نیستند، و بر اثر آن غرور مرتکب ظلم به خود و دیگران مى شوند و گمان مى کنند که کار خوبى انجام مى دهند، حال آنکه اعمالشان و عبادتشان ابدا اثر و ثمر مثبتى نداشته است و با چنین اشخاصى نباید نشست .
چنانکه از این آیه شریفه مستفاد مى گردد:
“وسکنتم فى مساکن الذى ظلموا انفسهم وتبین لکم کیف فعلنا بهم وضربنا لکم الامثال” یعنى : “در خانه هاى کسانى که بر خود ستم کردند سکنى گزیدید و بر شما آشکار شد که ما با آنان چگونه رفتار کردیم ، و براى شما از این قبیل مطالبى را بیان کردیم” .
بدترین اقسام ستم ، ظلم به کسى است که قادر به دفع ستم از خود نیست و جز خداوند کسى را ندارد.
خداوند از چنین ظلمى نمى گذرد، اگر چه به قدر خردلى باشد.
چنانکه فرموده است:
“و نضع الموازین القسط الیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبه من خردل اتینابها و کفى بنا حاسبین”
یعنى “موازین عدل را در روز قیامت برقرار مى کنیم . در آن روز به کسى هیچگونه ظلمى نخواهد شد، و اگر (عمل افراد) به اندازه سنگینى دانه خردلى باشد آنرا خواهیم آورد، و کافى است که ما محاسبه کننده باشیم” .
اکنون جاى آن است که بعضى از آیات و اخبار را که در مذمت ظالمان و سوء عاقبت ظلمه و مستجاب شدن دعاى مظلومان در حق آنان مى باشد، ذکر کنیم .
اخبار ظلم در کتاب وسائل در باب جهاد نفس ومکاسب نقل شده است .
در بعضى از اخبار وارد شده است که ترک ظلم و اذیت به منزله صدقه دادن در راه خدا است .
چنانکه در کلمه طیبه از کتاب جعفریات وارد شده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله به ابوذر فرمود:
“صدقه امرى شگفت است” .
ابوذر عرض کرد: کدام صدقه افضل است ؟ حضرت فرمود:
“آنچه که در نزد اهلش نفیس تر است” . عرض کرد:
اگر مال نداشته باشد؟
فرمود:
“از بازمانده طعامش” .
عرض کرد: اگر غذایش زیادتى نباشد؟ فرمود:
“کسى را که راءى صائب ندارد ارشاد کند”. عرض کرد اگر راءى صائب نداشته باشد؟ فرمود:
“به وسیله قدرت بدنى خویش کسى را کمک کند، مثلا دست کور یا عاجزى را بگیرد و یا بار افتاده اى را بردارد”.
عرض کرد: اگر فاقد قدرت بدنى باشد
فرمود:
“سبب خیر مى شود و مظلومى را از دست ظالمى برهاند”.
عرض کرد: اگر آنهم برایش میسر نباشد؟ فرمود:
“اما ته اذى کند، یعنى اگر سنگى یا خارى بر سر راه مسلمانان باشد آنرا دور سازد”. ابوذر عرض کرد: اگر این کار را نکرد؟ فرمود:
“اذیت خود را از مردم نگاه دارد، به درستى که این صدقه اى است که به وسیله آن نفس خود را پاک میکند”.
از این حدیث شریف معلوم مى شود که ترک ظلم ، ثواب صدقه را دارد .
و در خبر آمده است که حضرت عیسى علیه السلام به قبرستانى گذر مى کرد و مرده اى را معذب و گرفتار یافت .
سال دیگر که از آنجا عبور فرمود او را معذب ندید.
سؤ ال کرد و خطاب رسید:
“این شخص پسرى داشت که سنگى را از راه مسلمانان دور کرد و به سبب این کار خیر پسر، پدر را بخشودیم وعذاب از وى برداشتیم” .
انسان باید پیوسته مراقبت کند که ظلم و ستمى از وى به دیگران نرسد و براى حصول این صفت ، آدمى باید ابتدا این حالت را بخود ببندند، تا آنکه آخرالامر ملکه او شود، چنانچه در بعضى از اخبار وارد شده است که اگر حلم ندارى حلم را بر خود ببند تا آخرالامر ملکه تو شود
و هکذا بالنسبه به سایر صفات مانند کرم وسخاوت و وقار و غیرها باید ابتدا خود را وادار به رعایت آنها ساخت و به انجام این امور تظاهر کرد تا رفته رفته ملکه گردد و کسى گمان نبرد که این ریا است ، بلکه این راه تحصیل اخلاق حسنه است براى کسى که این اخلاق و صفات را دوست دارد اما به علت غلبه هواهاى نفسانى حصول آنها برایش دشوار است .
فى الجمله آنکه ظلم انواعى دارد و بدترین آنها ظلمى است که درباره ولى النعم خود روا دارد، خصوصا آنکه اگر او را از مهالک اخروى نجات داده باشد واز کفر و زندقه و بت پرستى و اخلاق رذیله رهانیده باشد و از فتنه و فساد بیدار او را دور کرده باشد. چقدر قبیح است ظلم کردن به کسى که چنین حقى به گردن انسان دارد!
پس نگاه کن که پیغمبر صلى الله علیه و آله چقدر زحمت کشید تا آنکه اعراب را از کفر و بت پرستى و اخلاق رذیله و فتنه هایى که در میان آنها بود نجات داد و ابدا،اجر و مزدى از آنها نخواست ، مگر آنکه وقتى خواست از دار دنیا برود دخترى داشت و سفارش فرمود:
“هرکه او را اذیت کند مرا اذیت کرده است” .
اما چون از دار دنیا رحلت فرمود نگذاشتند دخترش در مصیبت او گریه کند، و چنان حزن و اندوهى بر او وارد آمد که تمام گوشت بدنش آب شد.
بر هر کس که مصیبتى وارد آید، یکى دو هفته که گذشت کم کم از مصیبت او کاسته مى شود تا آنکه بالاخره فراموش مى کند، مگر آنکه باز چیزى مثل لباس ‍ میت راببیند و به یاد آن مصیبت بیفتد، جز در مورد حضرت زهرا علیهاالسلام که روز به به روز بر حزنش افزوده مى شد.
قاعده این است که بعد از دفن میت ، همه مى روند و صاحب عزا را تسلى مى دهند و مانع از این مى شوند که او همواره در حال گریه باشد.
بعد از دفن پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله حضرت زهرا علیها السلام را تسلى دادند و به خانه هاى خود رفتند و آن حضرت در خانه تنها ماند.
خواست صدا را به گریه بلند کند که حضرت امیر علیه السلام او را تسلى دادند.
فرمودند: گریه مکن ، شب ترا بر سر تربت پدرت خواهم برد.
حضرت فاطمه علیها السلام امتثالا لامر على علیه السلام ساکت شد و گریه وناله خود را حبس کرد.
هنگام شب حضرت امیر علیه السلام تشریف آوردند و دیدند حضرت زهرا علیها السلام بیهوش ‍ افتاده است .
او را بهوش آوردند.
آن حضرت پرسید چه وقت است ؟
فرمود: شب است .
برخاستند، حضرت امیر علیه السلام دست آن حضرت را گرفتند و وارد تربت مبارک حضرت رسول صلى الله علیه و آله شدند.
چشم آن حضرت که به تربت پدر افتاد به زانو درآمد،
و کلماتى خطاب به پدر بزرگوار خود عرض کرد که در موضع خود مسطور است .
سپس حضرت امیر علیه السلام دست او را گرفته و به خانه آوردند.
روزها زنهاى مهاجر و انصار و بنى هاشم به خانه حضرت زهرا علیها السلام مى آمدند و در گریستن او راهمراهى مى کردند.
صدا به گریه بلند مى شد و آن بى انصافها نتوانستند به این امر صبر کنند.
خدمت حضرت امیر علیه السلام عرض ‍ کردند: فاطمه علیها السلام عیش را بر ما تلخ کرده است ، به او بگوئید یا شب گریه کند یا روز.
آن حضرت پیغام آنها را رسانید.
حضرت زهرا علیها السلام فرمود:
“زود باشد که من از میان شما بروم و دیگر صداى گریه مرا نشنوید”.
در بقیع درخت اراکى بود که روزها آن حضرت دست حسنین را مى گرفت وبه بقیع مى رفت و در سایه آن درخت مى نشست و گریه مى کرد.
اشقیاء مدینه کسى را فرستادند و به هنگام شب آن درخت را قطع کردند.
درخت بسیار خوب دیگرى نیز بود که پیغمبر صلى الله علیه و آله قاطع آن را به این عبارت لعن فرمود:
“لعن الله قاطع سدره”
یعنى : “از رحمت خدا به دور باد آن کسى که درخت سدر را قطع کند”.
وقتى شخصى از کوفه به رى رفت قاضى رى از او سراغ وقایع و اخبار کوفه را مى گرفت ، تا آنکه آن شخص حکایت کرد که هرون لعین قبر حضرت ابى عبدالله علیه السلام را شخم کرده و درخت سدرى را که نزدیک قبر آن حضرت بود بریده است . قاضى گفت : سبحان الله ، ما تا به حال معنى این خبر را نفهمیده بودیم ، و بعضى خیال مى کردند پیغمبر صلى الله علیه و آله قاطع مطلق درخت سدر را لعن فرموده است براى آنکه درخت شریفى شده و میوه اى به اندازه خربزه داشته است و چون بنى آدم معصیت کرد خار برآورد، حال معنى حدیث را فهمیدم .
اکنون ظلم را ملاحظه کن ، چرا که این درخت در آن زمان که صحن و رواقى نبود علامت قبر ابى عبدالله صلى الله علیه و آله بود و هر کس که مى خواست به زیارت قبر آن حضرت برود، به او نشانى مى دادند که چون به کربلا برسى نزد آن درخت سدر رفته و چند قدم رو به قبله برو به قبر آقا علیه السلام می رسی، و این علامت قبر آن حضرت بود و هارون لعین چون قبر را شخم زد آن درخت را نیز قطع کرد و باب السدر که اکنون یکی از درهای حرم مطهر است جایگاه همان درخت سدر می باشد.
پیغمبر صلی الله علیه وآله قاطع آن درخت را لعن فرمود، آیا چه حالی داشت آن حضرت اگر می دید که درخت اراک را نیز قطع می کردند وپاره جگرش با نور دو دیده اش روزها در آفتاب می نشستند و گریه می کردند.
یک درخت دیگر نیز در کوفه بود که اشرف از این دو درخت بود،بلکه اشرف از تمام درخت های عالم بود، چرا که شرافت درخت به میوه آن است ومیوه آن درخت سر مبارک ابی عبدالله علیه السلام بود، که ابن زیاد لعین امر کرده بود سر مبارک آن حضرت را در کوفه به آن درخت بیاویزند.
نمی دانم این میوه را چگونه آویختند؟
تو خود تصور کن سر بریده ای را که بخواهند به درخت بیاویزند چگونه می آویزند!
وا اماما!وا سیدا!
از کربلا تا شام سر مبارک آن حضرت قرآن تلاوت می فرمود،گویا در اینجا بود که فرمود:
و سیعلم الذىن ظلموا اى منقلب ینقلبون” یعنى : “آنان که ستم کردند بزودى خواهند دانست که به سوى کدام جایگاه مى روند”.

مقبره مرحوم آیت الله نخودکی اصفهانی در مشهد

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=965

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند