مولوى:”بوی گل دیدی که آنجا گل نبود”
"بوی گل دیدی که آنجا گل نبود" قطرهای کو در هوا شد یا که ریخت از خزینهٔ قدرت تو کی گریخت گر در آید در عدم یا صد عدم چون...
"بوی گل دیدی که آنجا گل نبود" قطرهای کو در هوا شد یا که ریخت از خزینهٔ قدرت تو کی گریخت گر در آید در عدم یا صد عدم چون...
"آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست" مولوی ، دیوان شمس ،غزلیات آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست...
" ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست " ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست میر مست...
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند زانک بلندت کند تا بتواند فکند قطره آب منی کز حیوان میزهد لایق قربان نشد تا نشد آن گوسفند مولوی، دیوان...
"دیدهای باید سبب سوراخ کن تا حجب را بر کند از بیخ و بن " " تا مسبب بیند اندر لامکان هرزه داند جهد و اکساب و دکان " مولوی»...
" ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی زاری از ما نه تو زاری میکنی " " ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفتهٔ ما میشنود " مولوی »...
حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد " لنگ و لوک و خفتهشکل و بیادب سوی او میغیژ و او را میطلب...
" دیدم رخ خوب گلشنی را آن چشم و چراغ روشنی را " مولوی » دیوان شمس » غزلیات دیدم رخ خوب گلشنی را آن چشم و چراغ روشنی را...
" عشق آن زنده گزین کو باقیست کز شراب جانفزایت ساقیست " مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول « فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر » عشقهایی...
بشنو این نی چون شکایت میکند از جداییها حکایت میکند بخش ۱ - سر آغاز مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول بشنو این نی چون شکایت میکند از جداییها...
مولوی : بگو از می بجز مستی چه آید ز خاک من اگر گندم برآید از آن گر نان پزی مستی فزاید خمیر و نانبا دیوانه گردد تنورش بیت مستانه...
"گفتگوآيين درويشی نبود ورنه با تو ماجراها داشتم" عاشق ،لحظه لحظه ، پاس خاطر معشوق ميدارد، ورضايت او ميطلبد آنجاکه حق با وی ميگويد: چرا نافرمانی کرده و از آن...