وحشی بافقی: “دوستان شرح پریشانی من گوش کنید” (ترکیب بند شرح پریشانی)
وحشی بافقی » ترکیبات ترکیب بند شرح پریشانی دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه بی سر و سامانی من گوش کنید گفت وگوی...
وحشی بافقی » ترکیبات ترکیب بند شرح پریشانی دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه بی سر و سامانی من گوش کنید گفت وگوی...
ای مرغ سحر حسرت بستان که داری این ناله به اندازه حرمان که داری وحشی بافقی » غزلیات (غزل ۳۹۷) ای مرغ سحر حسرت بستان که داری این ناله به...
"ما گوشه نشینان خرابات الستیم" وحشی بافقی » اشعار » ترجیعات ترجیع بند - ما گوشه نشینان خرابات الستیم ساقی بده آن باده که اکسیر وجود است شوینده آلایش هر...
" روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید همه را مست و خراب از می انگور کنید " " روز مرگم وسط سینه من چاک...
"الاهی سینهای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست"...
"به نام چاشنی بخش زبانها حلاوت سنج معنی در بیانها" "در آن موقف که لطفش روی پیچ است همه تدبیرها هیچ است، هیچ است" وحشی بافقی » فرهاد و شیرین...
" روزیست اینکه حادثه کوس بلازدهست کوس بلا به معرکهٔ کربلا زده ست " " ای من شهید رشک کسی کز وفای تو بنهاد پای بر سر جان وز جهان...
خوشا بیصبری عشق درون سوز همه درد از درون و از برون سوز وحشی بافقی » فرهاد و شیرین (بخش ۳۰) در بیان چگونگی عشق و آغاز کندن بیستون به...
"ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم به طبیب من که گوید که چه زار و ناتوانم" وحشی بافقی ، گزیده اشعار (غزلیات) ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم...
قدر بر لوح هستی چون قلم زد به اول حرف نام او رقم زد در علم نبی غیر از علی کیست ز هستی مدعا غیر از علی چیست زهی از...
"همت اگر سلسله جنبان شود مور تواند که سلیمان شود " "همت اگر پایه فزایی کند پشه بیبال همایی کند" همت اگر پای به میدان نهد گوی فلک در خم...
"دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم" * رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم * سرتا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم وحشی سبب دوری و این قسم سخنها آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم * وحشى بافقى ، گزيده اشعار، غزليات ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم سد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوهٔ یک باغ نچیدیم ، نچیدیم سرتا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم وحشی سبب دوری و این قسم سخنها آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم
"ز شهر و بحر این عالم بدر شو به شهری دیگر و بحری دگر شو" "سخن را با سخن گفت و شنود است نمود بود و بود بینمود است" *...
“بیا وحشی خموشی تا کی و چند خموشی گر چه به پیش خردمند” “چو دل را محرم اسرار کردند خموشی را امانت دار کردند” وحشی بافقی ، فرهاد و شیرین...
"بگذار که این غمکده آباد نباشد" گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد از گل چه گشاید چو دلی شاد نباشد خواهم که ز بیداد تو فریاد برآرم چندان...