وحشى بافقى:دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم”
"دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم" ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم دل...
"دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم" ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم دل...
خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است سخن به رمز بگویم که غیر، غماز است وحشی بافقی وقت پرواز خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است...
"دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود" وحشى دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود تا به روزم چشم بر بام و در آن...
پروانه بر آتش زند از بهر تو خود را ای شمع تو هم حرمت پروانه نگه دار آن زلف مکن شانه که زنجير دل ماست بر هم مزن آن سلسله...
باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد جرعهٔ پیر خرابات بر آن رند حرام که به پیش دگری دست تمنا ببرد...
غزل غلط کردم غلط از وحشی بافقی دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم امید ز هر...