علامه اقبال لاهورى:”سفر اندر سرشت ما نهادند ولی این کاروان را منزلی نیست”
"سفر اندر سرشت ما نهادند ولی این کاروان را منزلی نیست" شنیدم کوکبی با کوکبی گفت که در بحریم و پیدا ساحلی نیست سفر اندر سرشت ما نهادند ولی...
"سفر اندر سرشت ما نهادند ولی این کاروان را منزلی نیست" شنیدم کوکبی با کوکبی گفت که در بحریم و پیدا ساحلی نیست سفر اندر سرشت ما نهادند ولی...
"آوارهٔ آب و گل ، دریاب مقام دل" خورشید بدامانم انجم به گریبانم در من نگری هیچم در خود نگری جانم در شهر و بیابانم در کاخ و شبستانم...
"زندگی در صدف خویش گهر ساختن است" اقبال لاهوری ، زبور عجم زندگی در صدف خویش گهر ساختن است در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است عشق...
بخلوتی که سخن می شود حجاب آنجا حدیث دل به زبان نگاه می گویم میانه من و او ربط دیده و نظر است که در نهایت دوری همیشه با...
"ما گران سیریم و خام و ساده ایم در ره منزل ز پا افتاده ایم" زندگی مضمون تسخیر است و بس آرزو افسون تسخیر است و بس زندگی صید...
"بهار مى رسد و من گل نخستينم" "پيام مشرق اقبال لاهورى ، قسمت دوم - افکار" "گل نخستين" هنوز همنفسى در چمن نمى بينم بهار مى رسد و من...
مثل آئینه مشو محو جمال دگران اقبال لاهوری ، پیام مشرق مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران آتش از ناله مرغان حرم...
اقبال لاهوری "ارمغان حجاز" نم اشک است در چشم سیاهش دلم سوزد ز آه صبحگاهش همان می کو ضمیرم را برافروخت پیاپی ریزد از موج نگاهش
یک نگه یک خندهٔ دزدیده یک تابنده اشک بهر پیمان محبت نیست سوگندی دگر عشق را نازم که از بیتابی روز فراق جان ما را بست با درد تو پیوندی...
مسلم اول شه مردان علی عشق را سرمایه ی ایمان علی از ولای دودمانش زنده ام در جهان مثل گهر تابنده ام مرسل حق کرد نامش بوتراب حق «یدالله» خواند...
"بباغان باد فروردین دهد عشق براغان غنچه چون پروين دهد عشق" علامه محمد اقبال لاهوری، گزیده اشعار "لاله طور" ٣ بباغان باد فروردین دهد عشق براغان غنچه چون پروین دهد...
شهيد ناز او بزم وجود است نياز اندر نهاد هست و بود است علامه محمد اقبال لاهورى » پیام مشرق "لاله طور" شهيد ناز او بزم وجود است نياز اندر...
اشعار زبور عجم اقبال لاهوری ز جان خاور آن سوز کهن رفت دمش واماند و جان او ز تن رفت چو تصویری که بی تار نفس زیست نمی داند که...