“نیست اندر جهان نکو نفسی”
نیست اندر جهان نکو نفسی نه بسی ماند چرخ را نه کسی خواجه لاحول گوی در کویت زان بماندست تا کَند مویت اندرین کارگاه بومرّه تو به لاحولشان مشو غرّه...
نیست اندر جهان نکو نفسی نه بسی ماند چرخ را نه کسی خواجه لاحول گوی در کویت زان بماندست تا کَند مویت اندرین کارگاه بومرّه تو به لاحولشان مشو غرّه...
همه از راه صدق بیخبرند آدمی صورتند لیک خرند مکتب شرع را ندیده هنوز به در عقل نارسیده هنوز همه دیوان آدمی رویند همه غولان بیرهی پویند معنی دیو چیست...
" در زمین بی زمین سجود بریم در جهان بیجهان نماز کنیم" خیزتا خود ز عقل باز کنیم در میدان عشق باز کنیم یوسف چاه را به دولت دوست در...
ای امیرالمومنین ای شمع دین ای بوالحسن ای به یک ضربت ربوده جان دشمن از بدن ای به تیغ تیز رستاخیز کرده روز جنگ وی به نوک نیزه کرده شمع...
نه سیم نه دل نه یار داریم پس ما به جهان چه کار داریم غفلتزدگان پر غروریم خجلتزدگان روزگاریم ای دل تو ز سیم و زر چگویی ما جمله ز...