دل رمیده ما شکوه از وطن دارد
عقیق ما دل پرخونی از یمن دارد

اشعار صائب تبریزیصائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۳۷۳۴)

دل رمیده ما شکوه از وطن دارد
عقیق ما دل پرخونی از یمن دارد

یکی است آمدن و رفتن سبکروحان
شکوفه جامه احرام از کفن دارد

چو غنچه هرکه به وحدت سرای دل ره برد
حضور گوشه خلوت در انجمن دارد

دلی که سوخته آن لب چو شکر شد
چو طوطیان ز پر و بال خود چمن دارد

سهیل اگر چه کند سیر لاابالی وار
به هر طرف که رود چشم بر یمن دارد

دلی خزینه گوهر شود که چون دریا
هزار مهر ز گرداب بر دهن دارد

ز نافه باد صبا نامه های سربسته
ز هر غزال به آن زلف پرشکن دارد

چه سرمه ها به سخن چین دهد، نظربازی
که راه حرف به آن چشم خوش سخن دارد

ز ناله ای که کند خامه می توان دانست
که کوه درد به دل صاحب سخن دارد

ز یوسفی که ترا در دل است بیخبری
وگرنه هر نفسی بوی پیرهن دارد

چنان ز بوی تو گردید عام بیهوشی
که شبنم آینه پیش رخ چمن دارد

کسی که گوشه گرفته است از جهان صائب
خبر ز چاشنی کنج آن دهن دارد

دل رمیده ما شکوه از وطن دارد ز یوسفی که ترا در دل است بیخبری

دل رمیده ما شکوه از وطن دارد
عقیق ما دل پرخونی از یمن دارد

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=2244

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند