“بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
بر ما و خود ستم کرد، هر کس ستود ما را”

“تا داشتیم چون سرو، یک پیرهن درین باغ
از گرم و سرد عالم، پروا نبود ما را”

اشعار صائب تبریزیصائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات (غزل ۳)

بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
بر ما و خود ستم کرد، هر کس ستود ما را

چون موجهٔ سرابیم، در شوره‌زار عالم
کز بود بهره‌ای نیست، غیر از نمود ما را

آیینه‌های روشن، گوش و زبان نخواهند
از راه چشم باشد، گفت و شنود ما را

خواهد کمان هدف را، پیوسته پای بر جا
زان در نیارد از پا، چرخ کبود ما را

چون خامهٔ سبک مغز، از بی حضوری دل
شد بیش روسیاهی، در هر سجود ما را

گر صبح از دل شب، زنگار می‌زداید
چون از سپیدی مو، غفلت فزود ما را؟

تا داشتیم چون سرو، یک پیرهن درین باغ
از گرم و سرد عالم، پروا نبود ما را

از بخت سبز چون شمع، صائب گلی نچیدیم
در اشک و آه شد صرف، یکسر وجود ما را

“بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
بر ما و خود ستم کرد، هر کس ستود ما را”

بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را/بر ما و خود ستم کرد، هر کس ستود ما را

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=4636

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند