برگ پاییزم، ز چشم باغبان افتاده‌ام،
خوار در جولان‌گهِ باد خزان افتاده‌ام

اشعار سیمین بهبهانیسیمین بهبهانی »

شعر زنجیر سیمین بهبهانی

برگ پاییزم، ز چشم باغبان افتاده‌ام،
خوار در جولان‌گهِ باد خزان افتاده‌ام

اشک ابرم کاین‌چنین بر خاک ره غلتیده‌ام
واژگون بختم، ز چشم آسمان افتاده‌ام

قطره‌یی بر خامه‌ی تقدیر بودم، رو سیاه
بر سپیدی‌های اوراق زمان افتاده‌ام

جای پای رهروِ عشقم، مرا نشناخت کس
بر جبین خاک، بی نام و نشان افتاده‌ام

روزگاری شمع بودم، سوختم، افروختم
غرق اشک خود؟، کنون چون ریسمان افتاده‌ام

کوه پا بر جا نِیم، سرگشته‌ام، آواره‌ام
پیش راه باد، چون ریگ روان افتاده‌ام

شاخه‌ی سر درهم‌ام، گر بر بلندی خفته‌ام
جفت خاک ره، چون نقش سایبان افتاده‌ام

استوارم سخت، چون زنجیر و، رسوا پیش خلق:
همچنان از این دهان در آن دهان افتاده‌ام

قطره‌یی بی‌رنگ بودم، نور عشق از من گذشت
بر سپهر نام، چون رنگین کمان افتاده‌ام

آه، سیمین، نغمه‌های سینه سوز عشق را
این زمان آموختندم کز زبان افتاده‌ام!

روزگاری شمع بودم، سوختم، افروختم / زنجیر برگ پاییزم، ز چشم باغبان افتاده‌ام

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=4646

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند