“در پیش شمشاد قدت 

باشد قد شمشاد پست”

*

در پیش خورشید رخت 

باشد رخ خورشید سهل

در پیش شمشاد قدت 

باشد قد شمشاد پست

*

موئی شدم زاندیشه اى 

تنگ آمدم از فکرتی

آیا میانی هست نیست 

آیا دهانی نیست هست

*

خواهی خلاصی از بلا 

در عشق گم شو عاشقا

هر کوشد اندرعشق گم 

جست از بلا و غصه دست

*

فیض کاشانی ، دیوان اشعار ، غزلیات

*

 

لب برلبم نه ساقیا

 تا جان فشانم مست مست

این باقی جان گوبرو 

آن جان باقی هست هست

چشمان مستت را مدام 

مستان چشم تو غلام

چشمان مستت می بدست 

مستان چشمش می پرست

هم چشم مستت فتنه جو

هم مست چشمت فتنه خو

در هند و در ایران فتد 

بس فتنه ها زآن ترک مست

گرچشم بیمارت بلاست 

بیمار چشمت را دواست

هم از بلا یابد شفا 

آنکش بلای عشق خست

در پیش خورشید رخت 

باشد رخ خورشید سهل

در پیش شمشاد قدت 

باشد قد شمشاد پست

موئی شدم زاندیشه اى 

تنگ آمدم از فکرتی

آیا میانی هست نیست 

آیا دهانی نیست هست

خواهی خلاصی از بلا 

در عشق گم شو عاشقا

هر کوشد اندرعشق گم 

جست از بلا و غصه دست

گرفیض بودی یارعشق 

گم گشتی اندرعشق یار

در عشق یار ارگم شدی 

یارآمدی او را بدست

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=27639

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند