“مردهٔ خود را رها کردست او
مردهٔ بیگانه را جوید رفو”

“آنک تخم خار کارد در جهان
هان و هان او را مجو در گلستان”

کلیه اشعار مولویمولوی ، مثنوی معنوی ، دفتر دوم (بخش ۴)

التماس کردن همراه عیسی (ع) زنده کردن استخوان‌ها از عیسی (ع)

گشت با عیسی یکی ابله رفیق
استخوان‌ها دید در حفرهٔ عمیق

گفت ای همراه آن نام سنی
که بدان مرده تو زنده می‌کنی

مر مرا آموز تا احسان کنم
استخوانها را بدان با جان کنم

گفت خامش کن که آن کار تو نیست
لایق انفاس و گفتار تو نیست

کان نفس خواهد ز باران پاک‌تر
وز فرشته در روش دراک‌تر

عمرها بایست تا دم پاک شد
تا امین مخزن افلاک شد

خود گرفتی این عصا در دست راست
دست را دستان موسی از کجاست

گفت اگر من نیستم اسرارخوان
هم تو بر خوان نام را بر استخوان

گفت عیسی یا رب این اسرار چیست
میل این ابله درین بیگار چیست

چون غم خود نیست این بیمار را
چون غم جان نیست این مردار را

مردهٔ خود را رها کردست او
مردهٔ بیگانه را جوید رفو

گفت حق ادبار اگر ادبارجوست
خار روییده جزای کشت اوست

آنک تخم خار کارد در جهان
هان و هان او را مجو در گلستان

گر گلی گیرد به کف خاری شود
ور سوی یاری رود ماری شود

کیمیای زهر و مارست آن شقی
بر خلاف کیمیای متقی

مردهٔ خود را رها کردست او

“مردهٔ خود را رها کردست او
مردهٔ بیگانه را جوید رفو”

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=45045

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند