IMG_3612.JPG

من ندانستم که عشق این رنگ داشت
وز جهان با جان من آهنــــــــگ داشت
خاقانی

من ندانستم که عشق این رنگ داشت
وز جهان با جان من آهنــــــــگ داشت

دسـته ی گــــل بود کـــز دورم نمــــود
چون بدیـدم آتـش اندر چنــــــگ داشت

عافیـت را خــانـه همچــون سیـم رفت
زآنـــکه دست عقل زیر سنـــگ داشت

صبـر بیرون تاخـــت از میـــدان عشــق
در سر آمد زآنکه میـدان تنـــگ داشت

از جفـــــا تـا او چهـار انــگشت بــــــود
از وفــا تا عهـد صـد فرسنــــگ داشت

دل بمـــــانــد از کـــــــاروان وصـــل او
زآنکه منزل دور و مرکب لنـــگ داشت

نــاله ی خــــاقــانی از گردون گـذشـت
کارغنـــون عشق تیز آهنــــگ داشت

IMG_3454.JPG

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=7416

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند