سعدی:”خور و پوش و بخشاى و راحت رسان”
خور و پوش و بخشاى و راحت رسان نگه مى چه دارى ز بهر كسان؟ برند از جهان با خود اصحاب راى فرو مايه ماند به حسرت بجاى زر و...
خور و پوش و بخشاى و راحت رسان نگه مى چه دارى ز بهر كسان؟ برند از جهان با خود اصحاب راى فرو مايه ماند به حسرت بجاى زر و...
"ریاست به دست کسانی خطاست که از دستشان دستها برخداست" نیاساید اندر دیار تو کس چو آسایش خویش جویی و بس نیاید به نزدیک دانا پسند شبان خفته و گرگ...
به نام خدایی که جان آفرید سخن گفتن اندر زبان آفرید سعدی » بوستان » درنيايش خداوند به نام خدایی که جان آفرید سخن گفتن اندر زبان آفرید خداوند بخشندهی...
چو شمشیر پیکار برداشتی نگه دار پنهان ره آشتی سعدی » بوستان » باب اول (در عدل و تدبیر و رای) گفتار اندر ملاطفت با دشمن از روی عاقبت اندیشی...
ره نیکمردان آزاده گیر چو استاده ای دست افتاده گیر جوانمرد اگر راست خواهی ولیست کرم پیشهی شاه مردان علیست سعدی » بوستان » باب دوم در احسان (بخش ۷)...
عبادت به اخلاص نيت نكوست وگرنه چه آيد ز بى مغز پوست؟" "به اندازه ى بود بايد نمود خجالت نبرد آن كه ننمود و بود" سعدی » بوستان » باب...
“بنایی که محکم ندارد اساس بلندش مکن ور کنی زو هراس” از ابلیس هرگز نیاید سجود نه از بد گهر نیکویی در وجود بد اندیش را جاه و فرصت مده...
از آن مرد دانا دهان دوختهست که بیند که شمع از زبان سوختهست صد انداختی تیر و هر صد خطاست اگر هوشمندی یک انداز و راست اگر پای در دامن...
" خبر داری ای استخوانی قفس که جان تو مرغی است نامش نفس؟ " سعدی » بوستان » باب نهم (در توبه و راه صواب) شعر سعدی در باب موعظه و تنبیه خبر داری...
" شنیدم که بر لحن خنیاگری به رقص اندر آمد پری پیکری " سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور حکایت در معنی اهل محبت...
"بضاعت نیاوردم الا امید خدایا ز عفوم مکن ناامید" سعدی » بوستان » باب دهم (مناجات و ختم کتاب) حکایت شنیدم که مستی ز تاب نبید به مقصورهٔ مسجدی در...
"دریغا که مشغول باطل شدیم ز حق دور ماندیم و غافل شدیم" سعدی ، بوستان ، باب نهم در توبه و راه صواب (بخش ۳) حکایت کهنسالی آمد به نزد...
"ز عهد پدر یادم آید همی که باران رحمت بر او هر دمی" "یکی بچه گرگ میپرورید چو پروده شد خواجه بر هم درید" سعدی ، بوستان ، باب نهم...
"شبی دود خلق آتشی برفروخت شنیدم که بغداد نیمی بسوخت" "همینت بسنده ست اگر بشنوی که گر خار کاری سمن ندروی" سعدی » بوستان » باب اول "حکایت در عدل...
"مریز آبروی برادر به کوی که دهرت نریزد به شهر آبروی" سعدی ، بوستان ، باب هفتم در عالم تربیت حکایت در خاصیت پرده پوشی و سلامت خاموشی یکی پیش...