عبادت به اخلاص نیت نکوست
وگرنه چه آید ز بى مغز پوست؟”

“به اندازه ‌ى بود باید نمود
خجالت نبرد آن که ننمود و بود”

اشعار سعدی شیرازیسعدی » بوستان » باب پنجم در رضا (بخش ۱۳)

گفتار اندر اخلاص و برکت آن و ریا و آفت آن

عبادت به اخلاص نیت نکوست
وگرنه چه آید ز بى مغز پوست؟

چه زنار مغ بر میانت چه دلق
که در پوشى از بهر پندار خلق

مکن گفتمت مردى خویش فاش
چو مردى نمودى مخنث مباش

به اندازه ‌ى بود باید نمود
خجالت نبرد آن که ننمود و بود

که چون عاریت برکنند از سرش
نماید کهن جامه‌اى در برش

اگر کوتهى پاى چوبین مبند
که در چشم طفلان نمایى بلند

وگر نقره اندوده باشد نحاس
توان خرج کردن بر ناشناس

منه جان من آب زر بر پشیز
که صراف دانا نگیرد به چیز

زر اندودگان را به آتش برند
پدید آید آنگه که مس یا زرند

ندانى که باباى کوهى چه گفت
به مردى که ناموس را شب نخفت؟

برو جان بابا در اخلاص پیچ
که نتوانى از خلق رستن به هیچ

کسانى که فعلت پسندیده‌اند
هنوز از تو نقش برون دیده‌اند

چه قدر آورد بنده حوردیس
که زیر قبا دارد اندام پیس؟

نشاید به دستان شدن در بهشت
که بازت رود چادر از روى زشت

به اندازه ‌ى بود باید نمود/خجالت نبرد آن که ننمود و بود

عبادت به اخلاص نیت نکوست/وگرنه چه آید ز بى مغز پوست؟

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=4494

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند