فروغى بسطامى:”تسلی دل خود می‌دهم به ملک محبت گهی به دانهٔ اشکی، گهی به شعله آهی”
"تسلی دل خود می‌دهم به ملک محبت گهی به دانهٔ اشکی، گهی به شعله آهی" کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی نگاه دار دلی را که برده‌ای...
فروغى بسطامى :”هر سر خبر ز سر محبت کجا شود الا سری که سجدهٔ آن آستانه کرد”
"هر سر خبر ز سر محبت کجا شود الا سری که سجدهٔ آن آستانه کرد" در ناف آهوان ختا نافه گشت خون تا جعد مشک‌بوی تو را باد شانه...
فروغى بسطامى:”از من به کوی محبوب بی‌قدرتر کسی نیست کی در غم محبت صبر آن قدر توان کرد”
"از من به کوی محبوب بی‌قدرتر کسی نیست کی در غم محبت صبر آن قدر توان کرد" نه حسرت وصالش از دل به در توان کرد نه صبر در...
فروغى بسطامى:”گاهی به یک تبسم دردی دوا توان کرد”
"گاهی به یک تبسم دردی دوا توان کرد" بیدادگر نگارا تا کی جفا توان کرد پاداش آن جفاها یک ره وفا توان کرد بیگانه رحمت آورد بر زحمت دل...
فروغى بسطامى:”من که در افسون گری افسانه‌ام در روزگار نرگس افسون گر ساقی مرا افسانه کرد”
"من که در افسون گری افسانه‌ام در روزگار نرگس افسون گر ساقی مرا افسانه کرد" چشمهٔ خورشید رویش چشم را بی تاب ساخت حلقهٔ زنجیر مویش عقل را دیوانه...
فروغى بسطامى:”گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید که سر همت ما بر سر زانوی تو بود”
"گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید که سر همت ما بر سر زانوی تو بود" گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید که سر همت ما بر سر زانوی...
فروغى بسطامى:”گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش”
"گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش" من نمی‌گویم که عاقل باش یا دیوانه باش گر به جانان آشنایی از جهان...
فروغى بسطامى:”کار جنون ما به تماشا کشیده است”
"کار جنون ما به تماشا کشیده است" خوش آن که حلقه‌های سر زلف واکنی دیوانگان سلسله‌ات را رها کنی کار جنون ما به تماشا کشیده است یعنی تو هم...
فروغى بسطامى:”در عالم محبت الفت بهم گرفته نامهربانی او با مهربانی ما”
"در عالم محبت الفت بهم گرفته نامهربانی او با مهربانی ما" در عالم محبت الفت بهم گرفته نامهربانی او با مهربانی ما در عین بی‌زبانی با او به گفتگوییم کیفیت...
فروغى بسطامى:”اندیشه از فردا بدار، امروز را فردا مکن”
"اندیشه از فردا بدار، امروز را فردا مکن" شبها به بزم مدعی ای بی مروت جا مکن آرام جان او مشو، آزار جان ما مکن از بهر حسرت خوردنم، لب...
فروغى بسطامى”یا گل نورسته شو یا بلبل شوریده حال یا چراغ خانه یا آتش به جان پروانه باش”
"یا گل نورسته شو یا بلبل شوریده حال یا چراغ خانه یا آتش به جان پروانه باش" "یا مسلمان باش یا کافر، دورنگی تا به کی یا مقیم کعبه شو...
فروغى بسطامى:”از عالمی گسستم تا با تو عهد بستم از خویشتن رمیدم تا با تو آرمیدم”
"از عالمی گسستم تا با تو عهد بستم از خویشتن رمیدم تا با تو آرمیدم" از عالمی گسستم تا با تو عهد بستم از خویشتن رمیدم تا با تو...
فروغى بسطامى:”کی با تو می‌توان گفت اسرار نیستی را تا مو به مو اسیری در شهربند هستی”
"کی با تو می‌توان گفت اسرار نیستی را تا مو به مو اسیری در شهربند هستی" مسجد مقام عجب است، می‌خانه جای مستی زین هر دو خانه بگذر گر...
فروغى بسطامى:”تا بی‌نشان نگشتیم از وی نشان نجستیم غافل خبر ندارد از بی‌نشانی ما”
"تا بی‌نشان نگشتیم از وی نشان نجستیم غافل خبر ندارد از بی‌نشانی ما" ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما گر در...
فروغى بسطامى:”هر که را که بخت، دیده می‌دهد، در رخ تو بیننده می‌کند”
"هر که را که بخت، دیده می‌دهد، در رخ تو بیننده می‌کند" هر که را که بخت، دیده می‌دهد، در رخ تو بیننده می‌کند وان که می‌کند سیر صورتت،...
