هر شب من و دل تا سحر در گوشه ویرانه‏‌ها
داریم از دیوانگى با یکدگر افسانه‏‌ها

اشعار میرزا حبیب خراسانیآیت الله سید میرزا حبیب خراسانی »

هر شب من و دل تا سحر در گوشه ویرانه‏‌ها
داریم از دیوانگى با یکدگر افسانه‏‌ها

اندر شمار بیدلان، در حلقه بى‏‌حاصلان
نى در حسابِ عاقلان، نى درخور فرزانه‌‏ها

از مى زده سر جوش‌ها، از پند بسته گوش‌ها
پیوسته با بى‏‌هوش‌ها، خو کرده با دیوانه‏‌ها

از خانمان آواره‏‌ها، در دو جهان بیکاره‏‌ها
از درد و غم بیمارها، از عقل و دین بیگانه‌‏ها

از سینه بُرده کینه‌‏ها، آیینه کرده سینه‌‏ها
دیده در آن آیینه‏‌ها، عکس رخ جانانه‏‌ها

سنگ ملامت خورده‏ها از کودکان آزرده‌‏ها
دل زنده‏ها تن مرده‌‏ها فرزانه‏‌ها دیوانه‌‏ها

ببریده خویش از خویشتن، بگسیخته از ما و من
کرده سفرها در وطن، اندر درون خانه‌‏ها

نى در پى اندیشه‏‌ها، نى در خیالِ پیشه‌‏ها
چون شیرها در بیشه‏‌ها، چون مورها در لانه‌‏ها

چون گل فروزان در چمن، چون شمع سوزان در لگن
بر گردشان صد انجمن پر سوخته پروانه‏‌ها

رخشان چو ماه و مشترى ز این گنبد نیلوفرى
تابان چو مهر خاورى از روزنِ کاشانه‏‌ها

مست از مىِ میناىِ دل بنهاده سر در پاى دل
آورده از دریاى دل بیرون بسى دُردانه‌‏ها

گاهى ستاده چون کدو، از مى لبالب تا گلو،
گاهى فتاده چون سبو، لب بر لبِ پیمانه‌‏ها

آیت الله سید میرزا حبیب خراسانی

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=1696

1 دیدگاه

  1. سالها قبل زنده یاد فاخته ای روی این غزل مرحوم حبیب اصفهانی آوازی را در دستگاه ماهور خواند که جاودانه شد. طبیعت دلتان سبز و روح لطیفتان پایدار . قربانت . پیروز

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند