“گنجی که نهان است به ویرانه تویی تو”

امروز، امیر درِ میخانه تویی تو
فریاد رسِ ناله مستانه تویی تو

اشعار میرزا حبیب خراسانیحاج میرزا حبیب خراسانى

شعر همت مردانه

امروز، امیر درِ میخانه تویی تو
فریاد رسِ ناله مستانه تویی تو

مرغ دلِ ما را، که به کس رام نگردد،
آرام تویی، دام تویی، دانه تویی تو

آن مهر درخشان، که به هر صبح دهد تاب
از روزنِ این خانه به کاشانه تویی تو

آن ورد، که زاهد به همه شام و سحرگاه
بشمارد با سبحه صد دانه تویی تو

آن باده، که شاهد به خرابات مغان نیز
پیموده به جام و خم و میخانه تویی تو

آن غل، که ز زنجیرِ سرِ زلف، نهادند،
بر پاىِ دلِ عاقل و دیوانه تویی تو

ویرانه بود هر دو جهان، نزد خردمند
گنجی که نهان است به ویرانه تویی تو

در کعبه و بتخانه بگشتیم بسی ما
دیدیم که در کعبه و بتخانه تویی تو

آن راز نهانى که به صد دفترِ دانش
بسیار از او گفته افسانه تویی تو

بسیار بگوییم و چه بسیار بگفتیم
کس نیست به‌‏غیر از تو در این خانه تویی تو

یک همتِ مردانه در این کاخ ندیدیم
آن را که بود همتِ مردانه تویی تو

گنجی که نهان بود به ویرانه تویی تو - یا علی

یا علی (ع)

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=7472

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند