“ز خم وحدت بنوش جامى
ز جام عشرت بگیر کامى”

“بمدح آن دلبر یگانه
به نغمه اى کوش عاشقانه”

نواى بلبل ز عشوه کل
فغان قمرى ز شور سنبل
گرفته از کف عنان طاقت
ربوده از دل مرا تحمل

ز طوطى طبع بالطافت
خموش بودن زهى خرافت
بزن نوائى که بیم آفت
بود در این صبر و این تامل

علوم او جمله عالم آرا
عقول از درک او حیارى
زبان هر خامه نیست یارا
که نعت او را کند تقبل

چه کم شود از مقام شاهى
اگر کنى سوى ما نگاهى
که از نگاهى برد سیاهى
برو سفیدى کند تحول

ز گردش آسمان چه گویم
که بسته دام مکر اویم
نه دل که راه قصیده پویم
نه طبع را حالت تغزل

اشعار آیت الله غروی اصفهانی - آیت الله کمپانیآیت الله محمدحسین غروى اصفهانى » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی

“در مدح امام ابى عبدالله جعفربن محمدالصادق علیه السلام”

نواى بلبل ز عشوه کل
فغان قمرى ز شور سنبل
گرفته از کف عنان طاقت
ربوده از دل مرا تحمل

ز طوطى طبع بالطافت
خموش بودن زهى خرافت
بزن نوائى که بیم آفت
بود در این صبر و این تامل

بزن نوائى بیاد ساقى
گهى حجازى گهى عراقى
که وقت فرصت نمانده باقى
مکن توقف مکن تعلل

زخم وحدت بنوش جامى
ز جام عشرت بگیر کامى
مباش در فکر ننگ و نامى
که عین خامى است این تخیل

بساز عیشى بکوش مطرب
مى دمادم بنوش مطرب
بدامن میفروش مطرب
بزن دمى پنجه توسل

بمدح آن دلبر یگانه
به نغمه اى کوش عاشقانه
به بر ز دل غصه زمانه
مکن به بنیاد غم تزلزل

ز وصف آن نازنین شمائل
بوجد سامع برقص قائل
ولى ندانم که نیست مائل
بان خط و خال و زلف و کاکل

دلى ز سوداى او نیاسود
بمجمر خال او کنید دود
چنانکه شد هر چه بود نابود
چه عنبر و صندل و قرنفل

تبارک الله از آن مه نو
فکنده بر مهر و ماه پرتو
هزار شیرین هزار خسرو
بحلقه بند گیش درغل

بلب حدیثى ز سر مجمل
بحسن مجموعه مفصل
بچین آن گیسوى مسلسل
فتاده هم دور و هم تسلسل

دهان او رشک چشمه نوش
زلال خضر اندر او فراموش
نه عارضست آن نه این بنا گوش
که یکفلک ماه و یکچمن گل

بصورت آن گوهر مقدس
ظهور معناى ذات اقدس
بقعر دریا نمیرسد خس
بکنه او چون رسد تعقل

بطلعت آئینه تجلى
ز عکس او نور عقل کلى
ز لیلى حسن اوست لیلى
مثال ناقص گه تمثل

بروى و موى آن یگانه دلبر
جمال غیب و حجاب اکبر
بجلوه سر تا قدم پیمبر
دراوعیان سر کل فى الکل

حقیقه الحق و الحقائق
کلام ناطق امام صادق
علوم را کشف الدقادق
رسوم را حافظ از تبدل

صحیفه حکمت الهى
لطیفه معرفت کما هى
کتاب هستى دهد گواهى
که هستى از او کند تنزل

خلیفه خاتم النبیین
نتیجه صادر نخستین
سلاله طاوها و یاسین
سلیل رفرف سوار و دلدل

یگانه مهر سپهر شاهى
بحکمش از ماه تا بماهى
ملوک را گاه عذر خواهى
بر آستانش سر تذلل

بخلوت قدس لى مع الله
جمال او شاهدى است دلخواه
بشمع رویش خرد برد راه
که اوست حق را ره توسل

حریم او مرکز دوائر
بدور آن نقطه جمله سائر
مدار احسان و فیض دائر
محیط هر لطف و هر تفضل

نخست نقش کتاب لاریب
بزرگ طغراى نسخه غیب
چه صبح صادق که شق کند جیب
فکند اندر عدم تخلخل

ز مشرق حسن او در آفاق
هزار خورشید کرده اشراق
که شد ز طاقت دل فلک طاق
زمین ببالید از این تحمل

علوم او جمله عالم آرا
عقول از درک او حیارى
زبان هر خامه نیست یارا
که نعت او را کند تقبل

قلمرو معرفت به ار شاد
بکلک مشگین اوست آباد
محاسن خوى او خدا داد
در او بود رتبه تامل

صبا برو تابقاب قوسین
بگو بان شهریار کونین
کسى بغیر از تو نیست در بین
که مفتقر را کند تکفل

چه کم شود از مقام شاهى
اگر کنى سوى ما نگاهى
که از نگاهى برد سیاهى
برو سفیدى کند تحول

ز گردش آسمان چه گویم
که بسته دام مکر اویم
نه دل که راه قصیده پویم
نه طبع را حالت تغزل

چنان بدام فلک اسیرم
که عرش میلرزد از نفیرم
بمستجار تو مستجیرم
در توام قبله تبتل

مگر تو اى غایه الامانى
مرا بامید خود رسانى
نمى سزد این قدر توانى
مکن از این بیشتر تغافل

“در مدح امام ابى عبدالله جعفربن محمدالصادق علیه السلام”

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=17599

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند