“ای خضر جنون ! رهبر ما شو که در این راه 

رفتیم و سرانجام به جایی نرسیدیم”

در کوی محبت به وفایی نرسیدیم 

رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم 

هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت

چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم 

*

بی مهری او بود که چون غنچه ی پاییز 

هرگز به دم عقده گشایی نرسیدیم 

ای خضر جنون ! رهبر ما شو که در این راه 

رفتیم و سرانجام به جایی نرسیدیم

*

شفیعی کدکنی

در کوی محبت به وفایی نرسیدیم 

رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم 

هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت

چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم 

با آن همه آشفتگی و حسرت پرواز 

چون گرد پریشان به هوایی نرسیدیم 

گشتیم تهی از خود و در سیر مقامات 

چون نای درین ره به نوایی نرسیدیم

 

بی مهری او بود که چون غنچه ی پاییز 

هرگز به دم عقده گشایی نرسیدیم 

ای خضر جنون ! رهبر ما شو که در این راه 

رفتیم و سرانجام به جایی نرسیدیم

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=25876

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند