«علی بن موسی الرضا، ای شهی…»
مهدی اخوان ثالث مقدمۀ مفصّل شعر [علی بن موسی الرضا ای شهی که بر درگهت کوسِ دولت زنند] خود را با این سطرها آغاز میکند:
«شکوا و و توسلیاست به حضرت امام علی ابن موسی الرّضا، درود بر او، درود پاکان و نیاکان، نه لقلقۀ لسانِ هر ریشمصلحتیِ ناپاکدرون، که دورباد از امام شهر ما خراسانیان
نه از نیکان و پاکانم ولیکن
دلم پر مهر نیکان است و پاکان …
چه وحشتها که نیکان راست در دل
چه دهشتهاست در دلهای پاکان
بله این قطعۀ من شکوا و درددلی است با آن بزرگوار پسر بزرگمرد، پسر ارجمند، پسر گرانمایه (ابنالخیرتین) پسر شهید بیهمتا، پسر علیّابن ابیطالب درود خدا بر او میر و پیر و رائد و قائد پاکان و نیکان و فاطمه (ع) که به قول دکتر علی شریعتی دوستم: فاطمه فاطمه است، دخت نبی امّی، مکّی، مدنی (ص) …»
مهدی اخوان ثالث مقدمۀ خود را با انتقاداتی صریح و تلخ از مسئولان آن دورانِ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (در دهه شصت) ادامه میدهد که سالهای سال به بهانه هایی چون “خسته شدن مردم از خواندن شعر اخوان“! از انتشار کتاب او جلوگیری میکردند.
این قطعۀ زیبا و باشکوه را با یکدیگر از وبگاه “حرف محبت” میخوانیم .
علی بن موسی الرضا، ای شهی
که بر درگهت کوسِ دولت زنند
شهی کو جبین بر زمینت نسود
بر او ز آسمان داغ نکبت زنند
بسا شیرمردان که روباهوار
به خاکت سرِ عَجز و خجلت زنند
چو بر پای خیزند کرّوبیان
به سرشان گُلِ فخر و عزّت زنند
مرا نیز دریاب در «ری» ز «توس»
بگو تا نه تیغ ملامت زنند
که من زادۀ خاکِ پاکِ توام
رهی، تا که صور قیامت زنند
غریبی تو آنجا، من اینجا غریب
مَهِل کِم چنین طعنِ غربت زنند
مرا دشمنانند، پُر کین و رشک
کِم از هر کران تیر و تهمت زنند
ازیرا که در شعر نام آورم
زعرشم صلای تحیّت زنند
حسودانم از مَکمنِ حقد و خبث
سنانِ جفا، تیر طعنت زنند
ولی من چو کوه استوارم، چه بیم
کِم این ابلهان مشتِ شنعت زنند
به لطف تو از کیدشان ایمنم
چه باکم که از هرسویی لَت زنند
سپر دارم از شعر پولادسان
کز آن گنبدِ چرخِ شوکت زنند
همان مشت و لتهای خود بشکرند
خران جُفته بر کوه صولت زنند
چو روباهِ طاووس محسود، خویش
سر و دُم به خُمِّ فضیحت زنند
اگر بَد کنانند، با خود کُنان
بِهِل غوطه در بحر غفلت زنند
و گر لَت زنانند، سبلت کَنان
لَتِ خود به کوه صلابت زنند
من آنم که از شعر من اختران
به پر نقش ابداع و صنعت زنند
چنان شعر گویم که از لطف آن
«خط نسخ بر ذکر جنّت» زنند
گَرَم بر زمین نیم کَت نی، چه غم
به چرخم ز زر عرشیان کت زنند
به نام تو آراستم این سرود
ازآن سکّه ی سرِّ صفوت زنند
مهل، یا علی بن موسی الرضا
که بر کشت من سمّ و آفت زنند
تو از آن مایی و ما زانِ تو
گواهان بر این مُهرِ صحّت زنند
گواهان ِ آگاهِ عرشِ اِله
برآن، مُهر صحّت به رغبت زنند
گواهان تاریخ و اخبار نیز
به خاکت سَرِ طوع و طاعت زنند
ز عرش آید آیات معصومیات
وز آن سکّه ی زرِّ عصمت زنند
تو زین بینیازی ولی عرشیان
قدمها به پای ارادت زنند
دریغا که دورم ز کویت، بگو
ندای «طلب کرد حضرت» زنند
پس آنگه نگر، چون پَرَم سوی تو
که گویی صلایم ز جنّت زنند
الا یا علی بن موسی الرضا
که صبح و شبت کوس حشمت زنند
بسا پنج نوبت زنان بر درت
پشیمان، سر ترک و توبت زنند
تو هشتم امامی، دو نوبت کم است
بگو دست کم هفت نوبت زنند!
***
مرا مانع آیند از نشر شعر
اگرچه به خود خطِّ عُطلت زنند
نتانند شعر مرا خواند و باز
بر آن تیغِ منع از وقاحت زنند
ندانند حتّی الفبای شعر
ولی لاف از اوجِ براعت زنند
نخوانده ز فضل و ادب بسمله
نگر طرفه کِم تای تَمّت زنند
تهیدست جمعی پریشان که لاف
ز فکر و ز فضل و فضیلت زنند
ز حِقد و فرومایگی، وَز حسد
ره من به نام فراست زنند
کسانی که بر من بتازند، تیغ
به شعرِ بلیغ و فصاحت زنند
چو مثلم نبینند، چوبِ فضول
به شعرم مَثَل در بلاغت زنند
علیلان کوتاه فکرند و تیغ
به شعر بلند سلامت زنند
به من لطمه تنها نه از خبث طبع
که بر حسب آیین و عادت زنند
ندانند خِنگ ابلهان، کاین زیان
نه بر من، که بر شعر و فکرت زنند
تویی پور موسی و فرعونیان
رهِ طورِ شعرِ مشیّت زنند؟
عصا اژدها کن، که ماران سِحر
به مُعجز بَرَم نیش نیّت زنند
اماما مهل کاین سپاه شریر
چنین طبل خبث و خصومت زنند
به دادم رس، ای جامع دین و داد
شبیخون به من این جماعت زنند
ازین دینبهمزدان، ستان داد من
که نشتر به قلب شریعت زنند
تو مپسند کاین بی مروت گروه
چنین آتش اندر مروّت زنند
رضا (ع) ای که بر پنجرهی مضجعت
همه روز و شب چنگ حاجت زنند
بدون دیدگاه