برنامه یک شاخه گل شماره 257 با اشعاری از اوحدی و رهی معیری اجرا شده است. میتوانید برنامه ۲۵۷ یک شاخه گل را از حرفمحبت بشنوید و یا با پیوند مستقیم دریافت کنید.
چنانکه از آخرین بیت که مقطع غزل است شنیدید سراینده متخلص به اوحدی بوده است اوحدی را برخی اصفهانی و بعضی مراغه ای دانسته اند و این اختلاف از آن جهت است که پدرش اصفهانی بوده ولی در مراغه پایتخت پادشاهی هلاکوخان تولد یافته است اوحدی در مراغه تحصیل نموده در مراغه بدرود حیات گفته و در آن شهر مدفون است رکن الدین اوحدی از شاگردان شیخ اوحدالدین کرمانی است و بدین مناسبت است که کلمهٔ اوحدی را برای تخلص خود بر گزیده اوحدی مراغه ای غزلیات و رباعیاتی در عرفان عاشقانه دارد که بخوبی میرساند که او آزادگی را بر قیود خشک و تعبّد صِرف مرجح دانسته و مانند سایر متصوفین ذات واجب الوجوب را کمال خوبی و زیبایی می دانسته است اوحدی از خرافات و اوهام مبراست او خدا پرست است اما نه از سود تعبد نه از بیم جهنم او عاشق خداست خدایی که فیاض است و فیضش لا یتناهی از آثار منظوم او جام جم و منطق العشاق را می توان نام برد.
فهرست گفتاورد
- 1 دانلود برنامه 257 یک شاخه گل (دل مست و دیده مست و تن بیقرار مست)
- 1.0.1 دل مست و دیده مست و تن بیقرار مست جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟
- 1.0.2 میخانه هست، از آن چه تفاوت که زاهدان ما را به خانقاه ندادند بار مست؟
- 1.0.3 ای سفر کرده، دلم بیتو بفرسود،بیا غمت از خاک درت بیشترم سود، بیا
- 1.0.4 بسکه عشقت در دل من فکند آتشِ پری بی تو ای گُل در دلِ ما اثری نکند ساغری
دانلود برنامه 257 یک شاخه گل (دل مست و دیده مست و تن بیقرار مست)
دل مست و دیده مست و تن بیقرار مست
جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟
میخانه هست، از آن چه تفاوت که زاهدان
ما را به خانقاه ندادند بار مست؟
ما را تو پنج بار به مسجد کجا بری؟
اکنون که میشویم به روزی سه بار مست
اوحدی ، دیوان اشعار ، غزلیات (غزل ۱۰۴)
دل مست و دیده مست و تن بیقرار مست
جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟
تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک
ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست
یک شب صبح کرده بنالم بر آسمان
با سوز دل ز دست تو، ای روزگار، مست
ای باد صبح، راز دل لاله عرضه دار
روزی که باشد آن بت سوسن عذار مست
از درد هجر و رنج خمارش خبر دهم
گر در شوم شبی به شبستان یار مست
سر در سرش کنم به وفا، گر به خلوتی
در چنگم اوفتد سر زلف نگار، مست
لب برنگیرم از لب یار کناره گیر
گر گیرمش به کام دل اندر کنار، مست
یکسو نهم رعونت و در پایش اوفتم
روزی اگر ببینمش اندر کنار، مست
میخانه هست، از آن چه تفاوت که زاهدان
ما را به خانقاه ندادند بار مست؟
ما را تو پنج بار به مسجد کجا بری؟
اکنون که میشویم به روزی سه بار مست
از ما مدار چشم سلامت، که در جهان
جز بهر کار عشق نیاید به کار مست
ای اوحدی، گرت هوس جنگ و فتنه نیست
ما رای به کوی لالهرخان در میآرمست
ای سفر کرده، دلم بیتو بفرسود،بیا
غمت از خاک درت بیشترم سود، بیا
اوحدی ، دیوان اشعار ، غزلیات (غزل ۴۸)
ای سفر کرده، دلم بیتو بفرسود،بیا
غمت از خاک درت بیشترم سود، بیا
سود من جمله ز هجر تو زیان خواهد شد
گر زیانست درین آمدن از سود، بیا
مایهٔ راحت و آسایش دل بودی تو
تا برفتی تو دلم هیچ نیاسود بیا
ز اشتیاق تو در افتاد به جانم آتش
وز فراق تو در آمد به سرم دود، بیا
ریختم در طلبت هر چه دلم داشت، مرو
باختم در هوست هر چه مرا بود، بیا
گر ز بهر دل دشمن نکنی چارهٔ من
دشمنم بر دل بیچاره ببخشود، بیا
زود برگشتی و دیر آمده بودی به کفم
دیر گشت آمدنت، دیر مکش، زود بیا
کم شود مهر ز دوری دگران را لیکن
کم نشد مهر من از دوری و افزود، بیا
گر بپالودن خون دل من داری میل
اوحدی خون دل از دیده بپالود، بیا
بسکه عشقت در دل من فکند آتشِ پری
بی تو ای گُل در دلِ ما اثری نکند ساغری
رهی معیری ، گزیده اشعار
بسکه عشقت در دل من فکند آتشِ پری
بی تو ای گُل در دلِ ما اثری نکند ساغری
از تو باشد مستی من که مرا نوشین باده ای
تارِ مویت بسته مرا بگشا ز کَرَم پای من
چشم لطفی نه تو را نه مرا در دل طاقتی
بی تو ای گُل در دلِ ما اثری نکند ساغری
از تو باشد مستی من که مرا نوشین باده ای
تارِ مویت بسته مرا بگشا ز کَرَم پای من
بسکه عشقت در دل من فکند آتشِ پری
بی تو ای گُل در دلِ ما اثری نکند ساغری
لاله روید از گِلِ من چو به خاک من بگذری
گُل ندارد بوی وفا تو بیا که زگُل بهتری
وز تو باشد هستی من که به دل گرمی داده ای
خسته ام از خار جفا چو وفا نکنی وای من
بی وفایی صنما به وفا داران رحمتی
گُل ندارد بوی وفا تو بیا که زگُل بهتری
وز تو باشد هستی من که به دل گرمی داده ای
خسته ام از خار جفا چو وفا نکنی وای من
لاله روید از گِلِ من چو به خاک من بگذری
گُل ندارد بوی وفا تو بیا که زگُل بهتری
بدون دیدگاه