امیرخسرو دهلوی:”هر دو عالم قیمت خود گفته ای نرخ بالا کن که ارزانی هنوز”
"دل ز تن بردی و در جانی هنوز دردها دادی و درمانی هنوز" "هر دو عالم قیمت خود گفته ای نرخ بالا کن که ارزانی هنوز" امیرخسرو دهلوی ، دیوان...
"دل ز تن بردی و در جانی هنوز دردها دادی و درمانی هنوز" "هر دو عالم قیمت خود گفته ای نرخ بالا کن که ارزانی هنوز" امیرخسرو دهلوی ، دیوان...
"باغ در ایام بهاران خوش است موسم گل با رخ یاران خوشست" امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار بهار و خزان طبیعت و شباهت طبیعت آدمی به آن باغ...
"همه آهوان صحرا سر خود گرفته بر کفبه اميد اينكه روزى به شكار خواهى آمد" اميرخسرو دهلوى » غزلیات » دیوان اشعار (غزل ۲۷۹) خبرم رسید امشب که نگار خواهی آمدسر من فدای راهی که سوار خواهی آمد به لبم رسیده جانم، تو بیا که زنده مانمپس از آن که من نمانم، به چه کار خواهی آمد غم و قصه فراقت بکشد چنان که دانماگرم چو بخت روزی به کنار خواهی آمد منم و دلی و آهی ره تو درون این دلمرو ایمن اندر این ره که فگار خواهی آمد همه آهوان صحرا سر خود گرفته بر کفبه امید آن که روزی به شکار خواهی آمد کششی که عشق دارد نگذاردت بدینسانبه جنازه گر نیایی، به مزار خواهی آمد به یک آمدن ربودی، دل و دین و جان خسروچه شود اگر بدین سان دو سه بار خواهی آمد
“چشممستتوبهمیخانهکشیدایساقی” * نوبهاراستوگلوموسمعیدایساقی بادهنوشوگذرازوعدووعیدایساقی روزمحشرنبودهیچحسابشبهیقین هرکهدرکویمغانگشتشهیدایساقی * گشتپیمانهچوتسبیحرواندرکفشیخ تازلعلتویکیجرعهکشیدایساقی حاصلازعمرنداردبهجزازحسرتودرد هرکهعیداستزمیخانهبعیدایساقی * امیرخسرودهلوی،دیواناشعار،غزلیات نوبهاراستوگلوموسمعیدایساقی بادهنوشوگذرازوعدووعیدایساقی روزمحشرنبودهیچحسابشبهیقین هرکهدرکویمغانگشتشهیدایساقی گشتپیمانهچوتسبیحرواندرکفشیخ تازلعلتویکیجرعهکشیدایساقی حاصلازعمرنداردبهجزازحسرتودرد هرکهعیداستزمیخانهبعیدایساقی آنکهدرکویمحبتقدمازصدقنهاد دگراوپندادیباننشنیدایساقی بارهاکردهبدمتوبهزمیبازمرا چشممستتوبهمیخانهکشیدایساقی زاهدازشرمتودایمسرانگشتگزد جزدرمیکدهجاییمگریدایساقی
"هر گروهی بگزیدند به عالم دینی عاشقی دین من و بی خبری کیش من است" "گر دل از ما ببرید و به تو پیوست، چه باک آشنا با تو و...
"دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم مردمی کن، مشو از دیده خونبار جدا" ابر می بارد و من می شوم از یار جدا چون کنم دل به...
"هر که بی تو زنده ماند مرده به جز وصالت نیست مقصود از حیات" ای دهانت، چشمه آب حیات شمع رویت آفتاب کاینات تا دلم از شادی وصلت نماند از...
"بیا تا بی گل و صهبا نباشیم که گل باشد بسی و ما نباشیم" "چو زیر پای می باید شدن خاک چرا چون خاک زیر پا نباشیم" بیا تا بی...
"تو چاره کی کنی بیچارگان را" تو در خواب خوش و من بی تو هر شب شمارم تا سحر سیارگان را زبس کاین رنج من به می نگردد ز من...
"شبت خوش باد و خواب مستیت سلطان و من هم خوش شبی گر چه نیاری یاد بیداران شبها را" مرا در دیست اندر دل که درمان نیستش یارا من...
شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه بود شعله می زد هر چه در دل آتش دیرینه بود پیش آن محراب ابرو جان خلقی در دعا همچو انبوه گدا...
جهان از مردمی ها مردمان را نویدی میدهد اما ندارد فلک با کس دل یکتا ندارد زصد دیده یکی بینا ندارد درخت دهر سر تا پای خار است تو گل...
" ابر میبارد و من میشوم از یار جدا چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا " امير خسرو دهلوى: ابر میبــارد و من میشوم از یار جـــدا...
امیرخسرو دهلوی: خداوندا چو جان دادی دلم بخش دل عاشق، نه جان عاقلم بخش درونی ده که بیرون نبود از درد به بیرون و درون نبود ز تو فرد چنان...
" محمد کایت نورست رویش سواد روشن و اللیل، مویش " امیرخسرو دهلوی عارف و شاعر بزرگ پارسیگوی هند در سال ۶۵۱ هجری قمری در دهلی متولد شد. پس از...