مولوی : “چه داند جان منکر این سخن را که او را نیست آن دیدار دیگر”
"چه داند جان منکر این سخن را که او را نیست آن دیدار دیگر" " به حسن تو نباشد یار دیگر درآ ای ماه خوبان بار دیگر " مرا غیر...
"چه داند جان منکر این سخن را که او را نیست آن دیدار دیگر" " به حسن تو نباشد یار دیگر درآ ای ماه خوبان بار دیگر " مرا غیر...
باز رسیدیم ز میخانه مست بازرهیدیم ز بالا و پست مولوی ، دیوان شمس ، غزلیات (غزل ۵۱۶) باز رسیدیم ز میخانه مست بازرهیدیم ز بالا و پست جمله مستان...
"من در تو گریزان شدم از فتنه خویش من آن توام مرا به من باز مده" مولوى ، دیوان شمس ، غزلیات یارب تو مرا به نفس طناز مده با...
تماشا مرو نک تماشا تویی جهان و نهان و هویدا تویی از این چاه هستی چو یوسف برآ که بستان و ریحان و صحرا تویی مولوی ، دیوان شمس ،...
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد گمان مبر که مرا درد این جهان باشد کدام دانه فرورفت در زمین که نَرُست؟! چرا به دانهٔ انسانت این گمان باشد؟!...
بی ساقی و بی شاهد و بی مطرب و نی شوریده و مستیم چو مستان خراب مولوی ، دیوان شمس ، رباعیات (رباعی ۹۶) حاجت نبود مستی ما را به...
مرگ اگر مرد است آید پیش من تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ من از او جانی برم بیرنگ و بو او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ مولوی...
آن روز که روز ابر و باران باشد شرط است که جمعیت یاران باشد مولوى » ديوان شمس » رباعيات آن روز که روز ابر و باران باشد شرط است...
"یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند دیوانگان بندی زنجیرها دریدند" "جانهای جمله مستان دلهای دل پرستان ناگه قفس شکستند چون مرغ برپریدند" مولوی ، دیوان شمس ، غزلیات...
درخت سبز داند قدر باران تو خشکی قدر باران را چه دانی مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۲۶۵۵) تو نقشی نقش بندان را چه دانی تو شکلی پیکری...
جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را از زعفران روی من رو میبگردانی چرا در مرگ هشیاری نهی در خواب بیداری نهی در سنگ سقایی نهی...
"گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا تا که بهار جانها تازه کند دل تو را" مولوی، دیوان شمس ، غزلیات (غزل ۵۱) گر تو ملولی ای پدر...
"ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا بر من خسته کردهای روی گران چرا چرا" مولوی ، دیوان شمس ، غزلیات (غزل ۵۰) ای بگرفته از وفا گوشه کران...
"همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر" مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۱۰۸۵) همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر...
"با تو حیات و زندگی بی تو فنا و مردنا زانک تو آفتابی و بیتو بود فسردنا" مولوی ، دیوان شمس ، غزلیات (غزل ۴۹) با تو حیات و زندگی...