” همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کند شکاردیگر “

” خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی
نه چو روسبی که هر شب کشد او بیار دیگر “

کلیه اشعار مولویمولوی » دیوان شمس » غزلیات

همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کند شکاردیگر

همه غوطه‌ها بخوردی همه کارها بکردی
منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر

همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی
بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر

تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر

خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی
نه چو روسبی که هر شب کشد او بیار دیگر

نظرش به سوی هر کس به مثال چشم نرگس
بودش زهر حریفی طرب و خمار دیگر

همه عمر خوار باشد چو بر دو یار باشد
هله تا تو رو نیاری سوی پشت دار دیگر

که اگر بتان چنین‌اند ز شه تو خوشه چینند
نبدست مرغ جان را به جز او مطار دیگر

خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش

خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش

” خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=1630

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند