” ز تندباد حوادث نمی‌توان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی “

اشعار حافظ شیرازیحافظ » غزلیات

دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی

من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی

هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی

بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی

ز تندباد حوادث نمی‌توان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی

ببین در آینه جام نقش بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی

از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترن

به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی

مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی

ز تندباد حوادث نمی‌توان دیدن در این چمن که گلی بوده است یا سمنی از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترندو یار زیرک و از باده کهن دومنی

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=1642

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند