قطعه دلبر عیار اثری است با تنظیم و آهنگسازی علی پژوهشگر و صدای سالار عقیلی که از آلبوم صورتگر و قطعه شماره ۴ آن میباشد. آلبوم صورتگر در قطعات خود از اشعار مولوی بهره برده و موضوعاتی عاشقانه و عرفانی را دربرگرفته است. علی پژوهشگر درباره آلبوم صورتگر میگوید «این مجموعه، داستان یک عشق به روایت جلالالدین محمد بلخی (مولوی) است که ما در نهایت نامش را صورتگر گذاشتهایم. این اثر قرار است قصهای عاشقانه از اشعار مولوی برایمان تعریف کند و دستمان را میگیرد تا ما را قدم به قدم از عشق خاکی به عشق افلاکی برساند». از نوازندگان اثر میتوان به گلناز جمشیدی (سرپرست گروه)، متین آهنگری، علی عابدی، محمد موذن و همایون نصیری اشاره کرد.
دانلود آهنگ دلبر عیار سالار عقیلی
متن شعر آهنگ عیار جان (یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم) – سالار عقیلی
مولوی » دیوان شمس » غزلیات (غزل ۱۴۵۸)
یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم
زیرا که تویی کارم زیرا که تویی یارم
از قند تو می نوشم با پند تو می کوشم
من صید جگرخسته تو شیر جگرخوارم
جان من و جان تو گویی که یکی بودهست
سوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارم
از باغ جمال تو یک بند گیاهم من
وز خلعت وصل تو یک پاره کلهوارم
بر گرد تو این عالم خار سر دیوار است
بر بوی گل وصلت خاری است که می خارم
چون خار چنین باشد گلزار تو چون باشد
ای خورده و ای برده اسرار تو اسرارم
خورشید بود مه را بر چرخ حریف ای جان
دانم که بنگذاری در مجلس اغیارم
رفتم بر درویشی گفتا که خدا یارت
گویی به دعای او شد چون تو شهی یارم
دیدم همه عالم را نقش در گرمابه
ای برده تو دستارم هم سوی تو دست آرم
هر جنس سوی جنسش زنجیر همیدرد
من جنس کیم کاین جا در دام گرفتارم
گرد دل من جانا دزدیده همیگردی
دانم که چه می جویی ای دلبر عیارم
در زیر قبا جانا شمعی پنهان داری
خواهی که زنی آتش در خرمن و انبارم
ای گلشن و گلزارم وی صحت بیمارم
ای یوسف دیدارم وی رونق بازارم
تو گرد دلم گردان من گرد درت گردان
در دست تو در گردش سرگشته چو پرگارم
در شادی روی تو گر قصه غم گویم
گر غم بخورد خونم والله که سزاوارم
بر ضرب دف حکمت این خلق همیرقصند
بیپرده تو رقصد یک پرده نپندارم
آواز دفت پنهان وین رقص جهان پیدا
پنهان بود این خارش هر جای که می خارم
خامش کنم از غیرت زیرا ز نبات تو
ابر شکرافشانم جز قند نمیبارم
در آبم و در خاکم در آتش و در بادم
این چار بگرد من اما نه از این چارم
گه ترکم و گه هندو گه رومی و گه زنگی
از نقش تو است ای جان اقرارم و انکارم
تبریز دل و جانم با شمس حق است این جا
هر چند به تن اکنون تصدیع نمیآرم
بدون دیدگاه