“دود میخیزد ز خلوتگاه من.
کس خبر کى یابد از ویرانه‌ام؟”

اشعار سهراب سپهری - کلیه شعرهای سهراب سپهریسهراب سپهرى ، دفتر شعر مرگ رنگ

شعر مرگ رنگ

دود میخیزد ز خلوتگاه من.
کس خبر کى یابد از ویرانه‌ام؟

با درون سوخته دارم سخن.
کى به پایان می‌رسد افسانه‌ام؟

دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوى سحر.

خویش را از ساحل افکندم در آب،
لیک از ژرفاى دریا بى‌خبر.

بر تن دیوارها طرح شکست.
کس دگر رنگى در این سامان ندید.

چشم می‌دوزد خیال روز و شب
از درون دل به تصویر امید.

تا بدین منزل نهادم پاى را
از دراى کاروان بگسسته‌ام.

گرچه می‌سوزم از این آتش به جان،
لیک بر این سوختن دل بسته‌ام.

تیرگى پا می‌کشد از بام‌ها:
صبح می‌خندد به راه شهر من.

دود می‌خیزد هنوز از خلوتم.
با درون سوخته دارم سخن.

دود میخیزد - مرگ رنگ سهراب سپهری

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=5152

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند