در برکه ی آسایش خود زمزمه گر باش

در برکه ی آسایش خود زمزمه گر باش

گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش

اشعار محمد علی بهمنیمحمد علی بهمنی

گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش
ورنه، رهِ خود گیر و یکی راهگذَر باش

هم نعره ی امواج گَرت ـ عَربده ای نیست
در برکه‌ی آسایش خود زمزمه گر باش

هُشدار ، که یخ تابِ تب عشق ندارد
گر بسته یِ قالب شده ای فکرِ دگر باش

عیسات اگر جان بدمد شب پره ای باز
وام از نفسِ عشق کن و مرغ سحر باش

هر خواب رگی در خور، خون تو و من نیست
از خون منی، در رگ بیدار خطر باش

من ناخلفی با پدر خویش نکردم
های … ای خلف زندگی ام مثل پدر باش

گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش در برکه ی آسایش خود زمزه گر باش

محمد علی بهمنی

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=5610

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند