در آن هوای دلگیر وقتی غروب می‌شد - محمدعلی بهمنی

در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد       گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم         وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد       کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم

01:521.0K0

“من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شرمده بودم”

” در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم “

اشعار محمد علی بهمنیمحمدعلی بهمنی »

من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شرمده بودم

یک عمر دور و تنها تنها بجرم این که
او سرسپرده می خواست من دل سپرده بودم

یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم

در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم

وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم

در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=1852

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند