عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق

عقل تو چون قطره‌ای است مانده ز دریا جدا
چند کند قطره‌ای فهم ز دریای عشق

کلیه اشعار عطار نیشابوریعطار نیشابورى ، دیوان اشعار ، غزلیات (غزل ۴۴۹)

عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق

عقل تو چون قطره‌ای است مانده ز دریا جدا
چند کند قطره‌ای فهم ز دریای عشق

خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق

گر ز خود و هر دو کون پاک تبرا کنی
راست بود آن زمان از تو تولای عشق

ور سر مویی ز تو با تو بماند به هم
خام بود از تو خام پختن سودای عشق

زجان عزیزان نگر مست تماشای عشق

دوش درآمد به جان دمدمهٔ عشق او
گفت اگر فانیی هست تو را جای عشق

جان چو قدم در نهاد تا که همی چشم زد
از بن و بیخش بکند قوت و غوغای عشق

چون اثر او نماند محو شد اجزای او
جای دل و جان گرفت جملهٔ اجزای عشق

هست درین بادیه جملهٔ جانها چو ابر
قطرهٔ باران او درد و دریغای عشق

تا دل عطار یافت پرتو این آفتاب
گشت ز عطار سیر، رفت به صحرای عشق

چند کند قطره

20140604-234346-85426082.jpg

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=5764

1 دیدگاه

  1. Eradatmen

    الهی!
    ذکر تو مرا دین است،
    ومهر تو مرا آیین است،
    ونظرِ تو عین الیقین است.
    (خواجه عبدالله انصاری)

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند