نیک و بد خلق به یکسو نهاد
نیست شد و هست شد و نیست هست

چون خودی خویش به کلی بسوخت
از خودی خویش به کلی برست

کلیه اشعار عطار نیشابوریعطار » دیوان اشعار » غزلیات (غزل۶۹)

نیم شبی سیم برم نیم مست
نعره‌زنان آمد و در در نشست

هوش بشد از دل من کو رسید
جوش بخاست از جگرم کو نشست

جام می آورد مرا پیش و گفت
نوش کن این جام و مشو هیچ مست

چون دل من بوی می عشق یافت
عقل زبون گشت و خرد زیر دست

نعره برآورد و به میخانه شد
خرقه به خم در زد و زنار بست

کم زن و اوباش شد و مهره دزد
ره زن اصحاب شد و می‌پرست

نیک و بد خلق به یکسو نهاد
نیست شد و هست شد و نیست هست

چون خودی خویش به کلی بسوخت
از خودی خویش به کلی برست

در بر عطار بلندی ندید
خاک شد و در بر او گشت پستنیم شبی سیم برم نیم مست نعره‌زنان آمد و در در نشست

نیک و بد خلق به یکسو نهاد نیست شد و هست شد و نیست هست

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=2040

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند