بگذار تا از این شب دشوار بگذریم
آنگه چه مژده ها که به بام سحر بریم

عکس هوشنگ ابتهاجهوشنگ ابتهاج » دیوان اشعار » غزلیات

«در اوج آرزوها»

بگذار تا از این شب دشوار بگذریم
آنگه چه مژده ها که به بام سحر بریم

رود رونده سینه و سر می زند به سنگ
یعنی بیا که ره بگشاییم و بگذریم

لعلی چکیده از دل ما بود و یاوه گشت
خون می خوریم باز که بازش بپروریم

ای روشن از جمال تو آیینه خیال
بنمای رخ که در نظرت نیز بنگریم

دریاب بال خسته جویندگان که ما
در اوج آرزو به هوای تو می پریم

پیمان شکن به راه ضلالت سپرده به
ما جز طریق عهد و وفای تو نسپریم

آن روز خوش کجاست که از طالع بلند
بر هر کرانه پرتو مهرش بگستریم

بی روشنی پدید نیاید بهای در
در ظلمت زمانه که داند چه گوهریم

آن لعل را که خاتم خورشید نقش اوست
دستی به خون دل ببریم و بر آوریم

ماییم سایه کز تک این دره کبود
خورشید را به قله زرفام می بریم.

بگذار تا از این شب دشوار بگذریم - هوشنگ ابتهاج

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=2230

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند