قطعه آهنگ آینه نام اثریاست با صدای محمد معتمدی استاد آواز که سومین قطعه از آلبوم عبور میباشد. این قطعه به مدت زمان ۶:۱۷ است و سراینده شعر آن امیرهوشنگ ابتهاج (هـ الف سایه) بوده و برای اولین بار در اسفند سال ۱۳۹۲ در تالار وحدت تهران تحت عنوان کنسرت عبور به اجراء درآمد. «علی قمصری» آهنگساز و نوازنده تار و دیوان در این آلبوم و «محمد معتمدی» خواننده آن هستند.همچنین کامران منتظری، آتنا اشتیاقی، میثم مروستی، علی جعفری پویان و پدرام فریوسفی نیز با ویولن، ویولا، ویولنسل و سازهای کوبه ای در «عبور» به نوازندگی پرداخته اند.
دانلود آهنگ آینه با صدای محمد معتمدی
ویدیو اجرای زنده آهنگ آینه توسط محمد معتمدی (نقش او دل دل چه زیبا مینشست)
اجرای قطعه آینه جهت رونمایی از آلبوم عبور در شهر کتاب شهرک غرب تهران در سال ۱۳۹۲ اجراء و ضبط گردیده است. میتوانید این ویدیو را در انتهای مطلب از جعبه دانلود با ۲ کیفیت متفاوت دانلود کنید.
متن شعر آهنگ آینه (نقش او در دل چه زیبا مینشست)
امیرهوشنگ ابتهاج (هـ الف سایه) » گزیده اشعار
نقش او در دل چه زیبا مینشست
سنگدل آینه ی ما را شکست
آینه صد پاره شد در پای دوست
باز در هر پاره عکس روی اوست
آینه در عشق بازی صادق است
آینه یک دل نه، صد دل عاشق است
سالها آینه بیتصویر ماند
آه کهاین بیروشنایی دیر ماند
مانده در کنج شبستان ناصبور
دیدهی بیدارش از دیدار دور
روزگارش چهره پوشید از غبار
تا چه ماند از غبار روزگار
شامگاهان با شفق خون میگریست
صبحدم بی مهر افزون میگریست
از گذار سایههای ابر و دود
فکر رقص شعلهاش در میربود
ناگهان برقی زد آن چشم سیاه
آینه لرزید در دل زان نگاه
گفت اینک وقت دیدارم رسید
سرمهسای چشم بیدارم رسید
آه ای آینه این روز تو نیست
پشت این صبح دروغین تیرگیست
ای غریب افتادهی برگشته روز
کار دارد با تو این هجران هنوز
اشکها خواهد هنوز از دیده ریخت
تارها از جان و دل خواهد گسیخت
دیده بر هم نه کزین صبح نخست
جز سیهرویی نخواهی باز جست
بخت دیداری ندارد آینه
دیده بر هم میگذارد آینه
خواب میبیند که سر زد آفتاب
بازشد لبخند نیلوفر بر آب
خو برو آمد به آرایش نشست
روی خوب آرایش آینه است
چون گره بند شب از گیسو گشود
موج ابریشم به دوش آمد فرود
از بنا گوشش سحر بر میدمید
صبح روی شانهاش میآرمید
سینهاش آینه دار مهر و ماه
مانده در چاک گریبانش نگاه
جنبش چالک بازو بی شتاب
پیچ و تاب رقص نیلوفر بر آب
سرمهسای چشم مستش دست ناز
سرمه از چشمش سیاهی جسته باز
دست گلگون بر لب چون غنچه برد
غنچه را گل کرد و گل بر گل فشرد
آینه حیران ز روی فرخش
سیب سرخ بوسه میچید از رخش
آه، ای آینه جان آینه جان
نیست از خواب تو خوشتر در جهان
خواب خوش دیدی، ولی آن زیب و فر
میکند بیداریت را تلخ تر
آخر از سیبی دلت خون میکنند
زین بهشت نیز بیرون میکنند
مایهی درد است بیداری مرد
آه ازین بیداری پر داغ و درد
خفتگان را گر سبکباری خوش است
شبروان را رنج بیداری خوش است
گرچه بیداری همه حیف است و کاش
ای دل دیدار جو، بیدار باش
هم به بیداری توانی پی سپرد
خفته هرگز ره به مقصودی نبرد
پر ز درد است آینه، پیداست این
چشم گریان مینهد بر آستین
هر طرف تا چشم میبیند شب است
آسمان کور شب، بی کوکب است
آینه می گرید از بخت سیاه
گریهی آینه بی اشک است و آه
در چنین شب های بی فریاد رس
روز خوش در خواب باید دید و بس
بدون دیدگاه