“خیـال روی تو نـقشی بـه چـشم تـر می‌زد”

*

بـه خواب رفـتـم و نیلوفـری بـر آب شکـفـت
خیـال روی تو نـقشی بـه چـشم تـر می‌زد

شراب لعـل تو می‌دیدم و دلم می‌خواست
هــزار وسـوسـه‌ام چـنـگ در جـگـر مـی زد
*
دریـچه ای بـه تـماشــــای باغ وا مـی شد
دلــم چـو مــرغ گـرفـتــار بــال و پــر مـی‌زد

تـمام شـب به خـیـال تـو رفـت و مـی‌دیـدم
که پشت پـرده ی اشکم سپـیده سر می‌زد

اشعار امیرهوشنگ ابتهاج (ه الف سایه)امیر هوشنگ ابتهاج » دیوان اشعار » غزلیات

هـوای آمــدنـت دیــشـبـم بـه ســر مـی‌زد
نــیــامـدی کـه بـبـیـنی دلم چــه پـر می‌زد

بـه خواب رفـتـم و نیلوفـری بـر آب شکـفـت
خیـال روی تو نـقشی بـه چـشم تـر می‌زد

شراب لعـل تو می‌دیدم و دلم می‌خواست
هــزار وسـوسـه‌ام چـنـگ در جـگـر مـی زد

زهی امـید که کامی ازآن دهان می‌جست
زهـی خـیال کـه دستـی در آن کمر می‌زد

دریـچه ای بـه تـماشــــای باغ وا مـی شد
دلــم چـو مــرغ گـرفـتــار بــال و پــر مـی‌زد

تـمام شـب به خـیـال تـو رفـت و مـی‌دیـدم
که پشت پـرده ی اشکم سپـیده سر می‌زد

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=29744

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند