نیایشهای پارسی سره (9)
خُدایا !
دلِمان را از آتشِ عشق، جان دِه و سینهمان را آتشیْفَرُوزان دِه. زانسُویِ اینجَهان و آنجَهان دِه.
به دَرِ دَرمانِ دَردِمان، راهِمان دِه.
ما را از خود، رام-و-آرامِمان دِه.
اگر کامِِمان نخواهی، از فریادِمان چه خواهی؟!.
ما رُوز-به-رُوز از رُوزِ پَسین، کُنیم یاد و فریادِ گاه-به-گاه بَر دَردِ گناه.
در بَر-ا-بَرِ هر بی-داد، داد-و-فریاد از نِهادِ ما باد.
ما به مُهر-و-دِیهِیم تو نازانیم و سُویِ گنج تو یازانیم و در این باوَر گُدازانیم.
شَرمِمان باد که تویی به سُویِمان نِگران و ما چَشم داریم به سُویِ دِگران.
اینک
دادِمان دِه که دادِتان بَر یاد بِماناد و نَماناد فریادِمان چُون باد.
دادِمان دِه که از فریادِمان بِه و ما را آن دِه که آن بِه.
بدون دیدگاه