فربود شکوهی: “من یکی دل دارم و دلبر مرا باشد هزار”
من یکی دل دارم و دلبر مرا باشد هزار من چه گویم خود نمیدانم ندارم اختیار فربود شکوهی (میرزا جلوه گیلانی) » گزیده اشعار شعر امان از روزگار من یکی دل...
من یکی دل دارم و دلبر مرا باشد هزار من چه گویم خود نمیدانم ندارم اختیار فربود شکوهی (میرزا جلوه گیلانی) » گزیده اشعار شعر امان از روزگار من یکی دل...
اگر ز غصه بمیرند بلبلان چمن بیا که هیچ بهاری به حسرت ما نیست فربود شکوهی (میرزا جلوه گیلانی) » گزیده اشعار شعر خاطر خوش (فربود شکوهی) هنوز جز به...
آه از غمی که تازه شود با غمی دگر مرهم نداشت سود، که داغی اثر نکرد چشمی به ره نهادم و بر من گذر نکرد شوری به دل نهاد که...
گوید مرا که عشق: "تو یار منی هنوز من بلبلم به باغ تو خار منی هنوز" میرزا جلوه گیلانی (فربود شکوهی) » گزیده اشعار شعر یار منی هنوز فربود شکوهی...
دوش میگفت مرا من رخ زیبای توام بهتر از من نبُوَد کس که دلارای توام فربود شکوهی (میرزا جلوه گیلانی) » گزیده اشعار شعر رخ زیبا دوش میگفت مرا من...
"روزگاریست که در خانه خمار شدیم سرخوش و مست ، دلا غافل از اغیار شدیم" فربود شكوهى (ميرزا جلوه گيلانى) "طالب دیدار" روزگاریست که در خانه خمار شدیم سرخوش و...
یک دو جامی نزدیم آن مَی خون آب کجاست؟ روزه یک سو شد و عید آمد و مِضراب کجاست؟ فربود شکوهی (میرزا جلوه گیلانی) » گزیده اشعار شعر مَی خون...
از تو گریز میکنم از خود خویش دورتر خوب نگه چو میکنم باز تو در میانهای غنچه ز لب گشاید او کار مرا به سازد او تا که زند به...
در جان من این شور حسینی شرر افگند ماییم و دلی مانده که جانان همه رفتند دکتر فربود شکوهی (جلوه) ، گزیده اشعار شعر شور حسینی ای ساقیِ خَمّار! خُماران...
"آن ماه نهان دیدم و آن ماه، نهان رفت این جان گرانمایه ز تن، سخت گران رفت" دکتر فربود شکوهی (میرزا جلوه گیلانی) ، گزیده اشعار شعر ماه نهان آن...
نیایشهای پارسی سره (9) خُدایا ! دلِمان را از آتشِ عشق، جان دِه و سینهمان را آتشیْفَرُوزان دِه. زانسُویِ اینجَهان و آنجَهان دِه. به دَرِ دَرمانِ دَردِمان، راهِمان دِه. ما...
نیایشهای پارسی سره (8) خُدایا ! از دَردِ دُوریِ تو، شُبان، شَبان مینالَد و رُوزان میخوانَد و ما چُونان پَروانَه بی-پَروا، گِرد-ا-گِردِ اَخگَرِ تو میگَردیم. یَک-دَم از ما، ما را...
نیایشهای پارسی سره (7) خُدایا ! دلِمان بِشنُود بانگِ تو را و بِشُد خُشنُود دلِمان. ما دل به تو داریم و مِهرِ تو شُماریم. به جایی تو، گر چه ندانیم...
نیایشهای پارسی سره (6) خُدایا ! تویی که جَهان را پِیراستی-و-آراستی و از همه، درستی-و-راستی خواستی و به مرگ، همه را فرُو-کاستی. دادی به جُوانی، مَستی و به پیری، سُستی...
نیایشهای پارسی سره (5) خُدایا ! از دَرِ دَر-خواست دَر-آمدیم. اگر پیش تو بیسَر-و-پای آمدیم، هم به امیدِ تو خُدایْ آمدیم. چون «تو» را دیدیم، «خود» را ندیدیم و چون...