“هر کس از افسانهای افسون شد و در خواب رفت
چرخ افسونگر از این افسانهها بسیار داشت”
محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) ، گزیده اشعار
“کاسهی مجنون”
یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت
ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت
صحنهی احسان لیلی کاسهی مجنون شکست
چون کند کز کاسه گردانیّ عاشق عار داشت
زنگ دل بزدای و در خود شاهد رومی ببین
زنگیان بینی اگر آیینهات زنگار داشت
خیز تا تقدیس سلطان السلاطینی کنیم
کز رواق نُه فلک طاق در دربار داشت
نقشبندی کز ازل در پرتو فانوس ماه
نیلگون دریای شب پُرگوهر شهوار داشت
سر به جیب خرقهی تقوا فرو بردم که دوست
سینه از گنج غمم گنجینهی اسرار داشت
هر متاعی رایج بازار کویی خواستند
جز متاع دل که در هر برزنی بازار داشت
بیستون نشکافد از هر تیشه صنعت که عشق
این هنر ارزانی فرهاد شیرینکار داشت
از نیستان کندی و بندش جدا کردی ز بند
زان نی محزون هوای نالههای زار داشت
باغ دنیا هر گُلش خاری است زهرآگین مبوی
وای بلبل کو به سر سودای این گلزار داشت
در بهاران کوهساران را به خرمن لاله بود
چون خزان شد دیدمش مشتی به دامن خار داشت
هر کس از افسانهای افسون شد و در خواب رفت
چرخ افسونگر از این افسانهها بسیار داشت
پاسخ هر نیش ار با نوش دادن مشکل است
هر که انسان خواست شد تکلیف بس دشوار داشت
شهریار از هر کس و ناکس جفایی میبرد
ای فلک تا چند میخواهی عزیزان خوار داشت
بدون دیدگاه