دسته : امیر هوشنگ ابتهاج ( ه‍ الف سایه )

امیرهوشنگ ابتهاج شاعر و پژوهشگر معاصر ایرانی متولد اسفند ۱۳۰۶ ه.ش در رشت است. هوشنگ ابتهاج ملقب به هـ الف سایه (ه.ا سایه) و به تخلص سایه در پیشه شاعری و پژوهش فعال است. در حال حاضر هوشنگ ابتهاج در آلمان ساکن است. کتب معروف وی نخستین نغمه‌ها، سیاه مشق ۱ و ۲ و ۳، شبگیر، چند برگ از یلدا و … است. وی تاثیر پذیرفته است.

ابتهاج:”مردن عاشق نمی‌میراندش       در چراغی تازه می‌گیراندش”

شعرخوانی ابتهاج (مردن عاشق نمی‌میراندش) جهت دریافت ویدیو به بخش انتهایی گفتاورد (جعبه دانلود) مراجعه کنید. "مردن عاشق نمی‌ميراندش در چراغی تازه می‌گيراندش" امیرهوشنگ ابتهاج (هـ الف سایه) ، گزیده...

02:00

امیر هوشنگ ابتهاج:“خیـال روی تو نـقشی بـه چـشم تـر می‌زد”

“خیـال روی تو نـقشی بـه چـشم تـر می‌زد” * بـه خواب رفـتـم و نیلوفـری بـر آب شکـفـتخیـال روی تو نـقشی بـه چـشم تـر می‌زد شراب لعـل تو می‌دیدم و دلم می‌خواستهــزار وسـوسـه‌ام چـنـگ در جـگـر مـی زد*دریـچه ای بـه تـماشــــای باغ وا مـی شددلــم چـو مــرغ گـرفـتــار بــال و پــر مـی‌زد تـمام شـب به خـیـال تـو رفـت و مـی‌دیـدمکه پشت پـرده ی اشکم سپـیده سر می‌زد امير هوشنگ ابتهاج » دیوان اشعار » غزلیات هـوای آمــدنـت دیــشـبـم بـه ســر مـی‌زدنــیــامـدی کـه بـبـیـنی دلم چــه پـر می‌زد بـه خواب رفـتـم و نیلوفـری بـر آب شکـفـتخیـال روی تو نـقشی بـه چـشم تـر می‌زد شراب لعـل تو می‌دیدم و دلم می‌خواستهــزار وسـوسـه‌ام چـنـگ در جـگـر مـی زد زهی امـید که کامی ازآن دهان می‌جستزهـی خـیال کـه دستـی در آن کمر می‌زد دریـچه ای بـه تـماشــــای باغ وا مـی شددلــم چـو مــرغ گـرفـتــار بــال و پــر مـی‌زد تـمام شـب به خـیـال تـو رفـت و مـی‌دیـدمکه پشت پـرده ی اشکم سپـیده سر می‌زد

02:08

امیرهوشنگ ابتهاج:”دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول”

"دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول"  * دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت  قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت  مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت  گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت * چه هوایی به سرش بود که با دست تهی  پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت  بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید  قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت  * دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول  چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت  همنوای دل من بود به هنگام قفس  ناله ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت * اميرهوشنگ ابتهاج ، غزلیات آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت  در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت  خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد  تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت  قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت  مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت  گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت چه هوایی به سرش بود که با دست تهی  پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت  بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید  قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت...

05:29