خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

شعر بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت از غزلیات حافظ است که در ۲ قطعه آهنگ آواز و تار و آواز و کمانچه از آلبوم انتظار دل/خلوت گزیده در سال ۱۳۵۸ توسط استاد شجریان اجراء شده است. در آلبوم انتظار دل جمعی از اساتید همچون استاد جلیل شهناز،استاد اصغر بهاری، استاد فرامرز پایور هنرنمایی می‌کنند.

دانلود آهنگ آواز و تار و آواز و کمانچه استاد شجریان

متن شعر بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

 

شعر : حافظ » غزلیات

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت

گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت

خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت

وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت

ویدیو اختصاصی آهنگ آواز و کمانچه استاد شجریان

ویدئو در حال بارگزاری می‌باشد . . .

دانلود ویدیو آواز و کمانچه با صدای استاد شجریان : دانلود (حجم ۴۷ مگابایت)

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=32806

1 دیدگاه

  1. جاوید مدرس

    تضمین این غزل
    هر گلی در عین زیبائی نصـیـب از خـار داشت
    قصه ای میگویم از عشقی که با خود نار داشت
    شکوه با شکری که عاشق در وصال یار داشت
    بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت وندر آن برگ ونوا خوش ناله های زار داشت
    …………………………
    گفتمش سرّی بگو زین ناله گفتا هیچ نیست
    لیک پرسیدم که بازرگان این بازار کیست؟
    گفت رند عافیت سوزی که با فقرش غنیست
    گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست؟ گفت مارا جلوۀ معشوق در این کار داشت
    ………………………….
    از سواد زلف چون شب نیست روز ما بیا ض
    چرخ دارد بس بکارش انبساط و انقباض
    دولت بختش خدا یا دور باد از انقراض
    یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
    ………………………….
    هر شـَبـی را تاسحر با خون بچشـمم شـسـت و شـوست
    برگ ریزانست حالم، زردیم بررنگ وروست
    چنـگ مارا دسـتگیر از تـار و بـند مـوی اوسـت
    در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست خرم آن کز نازنینان بخت بر خوردار داشت
    …………………………
    شکوه با شکری اگر با صاحب دیوان کنیم
    یار تا پـُـر میـکنـد ساغـر چـرا افغـان کنـیم
    نقطه پر گـار او را قصد بر قربان کنیم
    خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشـان کنـیم کین همه نقش عجب در گردش پر گار داشت
    …………………………
    مه بیفتد زیر جانا قصد بر بامی مکن
    عشق پاید تا ابد پس قصد فرجامی مکن
    پختگی باید بکار عشق دل خامی مکن
    گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمّارداشت
    …………………………
    طاعت از پیر مغان داریم حاشا پند غیر
    حاجتی نبود دلا تأ خیر و فال از کار خیر
    منطق سالک براه عشق باشد سـِلک طیر
    وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر ذکر تسبیح ملک در حلقۀ زناّر داشت
    ……………………….
    زیر سر دارد قلندر جای بالش کاه وخشت
    رند عاشق با رضا، آسایش از دل را بهشـت
    دفتر حافظ بخواند این نکته ها (رافض) نوشــت
    چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوۀ جنا تُ تَجری تحتها الانهار داشت
    ……………………….
    جاوید مدرس ( رافض) تبریز

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند