” بستهٔ بند تو از هر دو جهان آزادست
وانکه دل بر تو نبستست دلش نگشادست “

اشعار خواجوی کرمانیخواجوی کرمانی ، دیوان اشعار ، صنایع الکمال ، سفریات ، غزلیات (غزل ۳۲)

بستهٔ بند تو از هر دو جهان آزادست
وانکه دل بر تو نبستست دلش نگشادست

عارضت در شکن طره بدان می‌ماند
کافتابیست که در عقدهٔ راس افتادست

زلف هندو صفتت لیلی و عقلم مجنون
لب جانبخش تو شیرین و دلم فرهادست

سرو را گر چه ببالای تو مانندی نیست
بنده با قد تواز سرو سهی آزادست

هیچکس نیست که با هیچکسش میلی نیست
بد نهادست که سر بر قدمی ننهادست

هرگز از چرخ بد اختر نشدم روزی شاد
مادر دهر مرا خود بچه طالع زادست

دل من بیتو جهانیست پر از فتنه و شور
بده آن بادهٔ نوشین که جهان بر بادست

در غمت همنفسی نیست بجز فریادم
چه توان کرد که فریاد رسم فریادست

بیش ازین ناوک بیداد مزن برخواجو
گر چه بیداد تو از روی حقیقت دادست

بستهٔ بند تو از هر دو جهان آزادست

مجسمه خواجوی کرمانی

“بستهٔ بند تو از هر دو جهان آزادست
وانکه دل بر تو نبستست دلش نگشادست”

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=1705

1 دیدگاه

  1. انت روائح رند الحمی و زاد غرامی
    فدای خاک در دوست باد جان گرامی
    پیام دوست شنیدن سعادت است و سلامت
    من المبلغ عنی الی سعاد سلامی
    بیا به شام غریبان و آب دیده من بین
    به سان باده صافی در آبگینه شامی
    اذا تغرد عن ذی الاراک طائر خیر
    فلا تفرد عن روضها انین حمامی
    بسی نماند که روز فراق یار سر آید
    رایت من هضبات الحمی قباب خیام
    خوشا دمی که درآیی و گویمت به سلامت
    قدمت خیر قدوم نزلت خیر مقام
    بعدت منک و قد صرت ذائبا کهلال
    اگر چه روی چو ماهت ندیده‌ام به تمامی
    و ان دعیت بخلد و صرت ناقض عهد
    فما تطیب نفسی و ما استطاب منامی
    امید هست که زودت به بخت نیک ببینم
    تو شاد گشته به فرماندهی و من به غلامی
    چو سلک در خوشاب است شعر نغز تو حافظ
    که گاه لطف سبق می‌برد ز نظم نظامی

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند