“ دوستی ” نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز
ساقه تردِ ظریفی دارد

اشعار فریدون مشیریفریدون مشیری »

دل من دیر زمانی است که می پندارد :
“ دوستی ” نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز
ساقه تردِ ظریفی دارد

بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
جانِ این ساقه نازک را
دانسته
بیازارد !

در زمینی که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار
هر سخن ، هر رفتار
دانه هائی است که می افشانیم
برگ و باری است که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش “ مهر ” است

گربدانگونه که بایست به بار آید
زدگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد و بس
بی نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس
زندگی ، گرمی دل هاست به هم پیوسته است
تا در آن دوست نباشد همه در ها بسته است

در ضمیرت اگر این گُل ندمیده است هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نو زیده است هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت
آب خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد
رنج می باید بُرد
دوست می باید داشت !

با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دلهامان را
مالامال از یاری ، غمخواری
بسپاریم به هم
بسرائیم به آواز بلند
شادی روی تو !
ای دیده به دیدار تو شاد
باغِ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه
عطر افشان
گلباران باد

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=1737

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند