” لب دریا، نسیم و آب و آهنگ،
شکسته ناله های موج بر سنگ “

” چراغی دور، در ساحل شکفته
من و دریا، دو همراز نخفته !

همه شب، گفت دریا قصه با ماه
دریغا حرف من، حرف نگفته “

اشعار فریدون مشیریفریدون مشیری »

شعر سبکباران ساحل ها فریدون مشیری

لب دریا، نسیم و آب و آهنگ،
شکسته ناله های موج بر سنگ

مگر دریا دلی داند که ما را،
چه توفان ها ست در این سینه تنگ !

تب و تابی ست در موسیقی آب
کجا پنهان شده ست این روح بی تاب

فرازش، شوق هستی، شور پرواز،
فرودش : غم؛ سکوتش : مرگ ومرداب !

سپردم سینه را بر سینه کوه
غریق بهت جنگل های انبوه

غروب بیشه زارانم در افکند
به جنگل های بی پایان اندوه !

لب دریا، گل خورشید پرپر !
به هر موجی، پری خونین شناور !

به کام خویش پیچاندند و بردند،
مرا گرداب های سرد باور !

بخوان، ای مرغ مست بیشه دور،
که ریزد از صدایت شادی و نور،

قفس تنگ است و دل تنگ است، ورنه
هزاران نغمه دارم چون تو پر شور !

لب دریا، غریو موج و کولاک،
فرو پیچده شب در باد نمناک،

نگاه ماه، در آن ابر تاریک؛
نگاه ماهی افتاده بر خاک !

پریشان است امشب خاطر آب،
چه راهی می زند آن روح بی تاب !

« سبکباران ساحل ها » چه دانند،
«شب تاریک و بیم موج و گرداب » !

لب دریا، شب از هنگامه لبریز،
خروش موج ها: پرهیز … پرهیز … ،

در آن توفان که صد فریاد گم شد؛
چه بر می آید از وای شباویز ؟!

چراغی دور، در ساحل شکفته
من و دریا، دو همراز نخفته !

همه شب، گفت دریا قصه با ماه
دریغا حرف من، حرف نگفته

چراغی دور، در ساحل شکفته

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=1796

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند