ساحل بهانه ای است ،
رفتن رسیدن است
موجیم و وصل ما ،
از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است ،
رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم ،
پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما ،
در خود چکیدن است
ما مرغ بی پریم ،
از فوج دیگریم
پرواز بال ما ،
در خون تپیدن است
پر می کشیم و بال ،
بر پرده ی خیال
اعجاز ذوق ما ،
در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم ،
جز سایه ای ز خویش
آیین آینه ،
خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان ،
خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را ،
تنها شنیدن است
بی درد و بی غم است ،
چیدن رسیده را
خامیم و درد ما ،
از کال چیدن است
بدون دیدگاه