“اینک این من : سر به سودای پریشانی نهاده”

اینک این من : سر به سودای پریشانی نهاده
داغ نامت را نشان کرده ، به پیشانی نهاده

گریه ام را می خورم زیرا که می ترسم ز باران
مثل برجی خسته ، برجی رو به ویرانی نهاده

از هراس گم شدن در گیسویت با دل چه گویم؟
با دل -این گستاخ پا در راه ظلمانی نهاده –

تا که بیدارش کند کی؟بخت من اکنون که خوابست
سر به بالین شبی تاریک وطولانی نهاده

“ اینک این من…”

حسین منزوی :

اینک این من : سر به سودای پریشانی نهاده
داغ نامت را نشان کرده ، به پیشانی نهاده

گریه ام را می خورم زیرا که می ترسم ز باران
مثل برجی خسته ، برجی رو به ویرانی نهاده

از هراس گم شدن در گیسویت با دل چه گویم؟
با دل -این گستاخ پا در راه ظلمانی نهاده –

تا که بیدارش کند کی؟بخت من اکنون که خوابست
سر به بالین شبی تاریک وطولانی نهاده

ذره ذره می روم تحلیل سنگ ساحلم من
خویش را در معرض امواج طوفانی نهاده

شاعرم من یا تو ؟ ای چشمان تو امضای خود را
پای هر یک زین غزل های سلیمانی نهاده

عکس مردی تنها - اینک این من تنها

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=23275

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند