بی تو خسته است ز جانم تن و جانم ز تنم
خسته ام من هم از این بار گرانی که منم

چه کنم دل چو هوای تو کند شب همه شب
سر اگر بی تو به دیوار غریبی نزنم ؟

هوس یوسفی ام بود و عزیزیم ، امّا
غمت افکنده به یعقوبی بیت الحزنم

یادگاری است مرا از تو ــ که یادت خوش باد ــ
این غریبی که شکسته است مرا ، در وطنم 

چون دو خورشید بیاویز دو چشمت از راه
تا که روشن کنی ای دوست ، شب آمدنم

غزل دلکش من بی صله می ماند ، اگر
بوسه ای چند حوالت نکنی زان دهنم

حسین منزوى :

بی تو خسته است ز جانم تن و جانم ز تنم
خسته ام من هم از این بار گرانی که منم

چه کنم دل چو هوای تو کند شب همه شب
سر اگر بی تو به دیوار غریبی نزنم ؟

هوس یوسفی ام بود و عزیزیم ، امّا
غمت افکنده به یعقوبی بیت الحزنم

در گذرگاه نسیمم همه شب چلّه نشین
کاورد هدیه مگر بویی از آن پیرهنم

تار مویی نسپردی به وداعت ، با من
کش به هنگامه ی وصل تو به آتش فکنم

یادگاری است مرا از تو ــ که یادت خوش باد ــ
این غریبی که شکسته است مرا ، در وطنم

چون دو خورشید بیاویز دو چشمت از راه
تا که روشن کنی ای دوست ، شب آمدنم

غزل دلکش من بی صله می ماند ، اگر
بوسه ای چند حوالت نکنی زان دهنم

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=10566

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند