هنوز اگر تو و خورشید و گل به صف بنشینید
به جز تو دل نگراید به سوی هیچ کدامم

***

به راه قافله های نسیم ، چلّه نشستم
مگر شمیمی از آن پیرهن رسد به مشامم

شرابخانه ی حیرانیِ همیشه ! الا تو !
نشد که بی تو کسی بشکند خمار مدامم

*

هنوز اگر تو و خورشید و گل به صف بنشینید
به جز تو دل نگراید به سوی هیچ کدامم

هنوز اگر تو بیایی ، دوباره می شوم آغاز
اگر چه خسته تر از آفتاب ، بر لب بامم

حسین منزوى ، غزلیات

نشد دوباره تو را با کلام عشق بنامم
نشد ، نشد ، نشد ای نامت اعتبار کلامم !

چه راه دور و درازی ، چه راه دور و درازی
که خواب هم نرسانده به سایه ی تو سلامم

تو آفتاب خطِ استوا و من شب قطبی
تو از سلاله ی نوری ، من از تبارِ ظلامم

وساطتی کن و زلفت ، بگو بخواندم ای دوست !
به نیم جرعه نسیم ، این نسیم بی تو حرامم !

به راه قافله های نسیم ، چلّه نشستم
مگر شمیمی از آن پیرهن رسد به مشامم

شرابخانه ی حیرانیِ همیشه ! الا تو !
نشد که بی تو کسی بشکند خمار مدامم

هنوز اگر تو و خورشید و گل به صف بنشینید
به جز تو دل نگراید به سوی هیچ کدامم

هنوز اگر تو بیایی ، دوباره می شوم آغاز
اگر چه خسته تر از آفتاب ، بر لب بامم

عکس باغ گل بنفش و خورشید

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=27247

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند